چکیده:
مفسران کانت با توجه به مکتوبات وی درباره ی «شیء فی نفسه» دو تفسیر کاملا متفاوت ارائه کرده اند. تفسیر اول «شیء فی نفسه» را مثبت تلقی کرده، آن را «موجود» می داند و «علت» پدیدار به شمار می آورد. تفسیر دوم، «شیء فی نفسه» را منفی تلقی کرده، پدیدارها را تنها موجودات ممکن می انگارد.
این مقاله ضمن بررسی سخنان کانت و مفسران وی در این باره، روشن می سازد که این دو تفسیر با یکدیگر متناقض اند و لاجرم باید یکی از آن ها را پذیرفت. سپس نشان می دهد که هر دو تفسیر با مشکلاتی مواجه اند که از عهده ی حل آن ها برنمی آیند. پس از آن، مبتنی بر اصول منطقی، ناکارآمدی راه حلی را که جامع بین دو تفسیر است نشان می دهد. نتیجه این که: نظریه ی معرفت کانت اساسا حاوی تناقضی است که بیانگر عدم صحت ساختاری و محتوایی آن است.
خلاصه ماشینی:
"همچنان که کانت ، تعبیراتی مؤید تفسیر اول دارد، می توان تعابیری در تأیید تفسیر دوم نیز در آثار وی مشاهده کرد: « از همان آغاز، ما گرفتار یک ابهامی می شویم که می تواند سبب بدفهمی جدی شود: فاهمه آن گاه که شیئی را در رابطه ی خاصی ، صرف پدیدار می نامد، درهمان حال ، جدا از آن رابطه ، تمثلی از یک «شی ء فی نفسه » تشکیل می دهد و بدین ترتیب ، به خود چنین وانمود می کند که قادر است مفاهیم این گونه ی اشیا را نیز ایجاد کند» (١١، ب٣٠٦).
نتیجه مطابق تحقیق فوق ، کانت در مسأله ی نومن گرفتار تناقضی شده که یارای رهایی از آن را ندارد، زیرا از آن جا که دو تفسیر مورد نظر با هم متناقض هستند و هیچ چاره ای جز پذیرفتن یکی از آن ها نیست ، قبول نظریه ی معرفت کانت ، در نهایت ، مستلزم قبول «شی ء فی نفسه » به معنای «مثبت » آن ؛ و قبول «شی ء فی نفسه » به معنای «مثبت »، مستلزم قبول تناقضی اساسی در فلسفه ی اوست ؛ چراکه اگر ما بتوانیم دو مقوله ی «وجود» و «علیت » را بر غیر پدیدارها اطلاق نماییم ، باید بتوانیم آن ها را مثلا بر «نفس » هم اطلاق کنیم و بگوییم «نفس وجود دارد»، در حالی که تمام تلاش کانت این است که ثابت کند «کاربرد مقولات خارج از حیطه ی پدیدارها و وجود بخشیدن به چیزهایی که از لحاظ عقل نظری امکان ندارد، توهمی بیش نیست »."