چکیده:
فلج مغزی اصطلاحی است که به طور رایج در خصوص شرایط دارای ویژگی اختلال حرکتی استفاده می شود و با آسیب مغزی غیر تدریجی در اوایل زندگی مرتبط است. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثر تواتر بازخورد خودکنترلی و آزمونگرکنترلی بر اکتساب، یادداری و انتقال مهارت پرتابی در کودکان مبتلا به فلج مغزی اسپاستیک بود. از بین 1750 دانشآموز مبتلا به فلج مغزی در مدارس استثنایی شهر تهران، تعداد 30 نفر از کودکان مبتلا به فلج مغزی اسپاستیک همیپلاژیک با دامنه سنی7-12 سال به صورت نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. به منظور همگن کردن آنها یک مرحله پیشآزمون 10 کوششی به عمل آمد. به منظور بررسی شرکتکنندگان در مراحل اکتساب، یادداری و انتقال به طور تصادفی به 6 گروه 5 نفری شامل سه گروه بازخورد خودکنترلی(با تواترهای 25%، 50% و 75%) و سه گروه بازخورد آزمونگرکنترلی(با تواترهای 25%، 50% و 75%) تقسیم شدند. در مرحلۀ اکتساب، آزمودنیها در 10 بلوک 8 کوششی(مجموعا 80 کوشش) به تکلیف پرتابی پرداختند. مرحلۀ یادداری و انتقال با فاصله 24 ساعت از آزمون اکتساب و به میزان 10 کوشش بدون بازخورد اجرا گردید، با این تفاوت که آزمودنیها مرحلۀ انتقال را از فاصله 4 متری اجرا کردند(در مقابل فاصله 3 متری در مراحل اکتساب و یادداری). بر اساس نتایج آزمون تحلیل واریانس یک طرفه، بین گروههای دریافت کننده تواتر یکسان(گروههای خودکنترلی و آزمونگرکنترلی) در مرحله اکتساب تفاوت معنیداری مشاهده نشد، گروه خودکنترلی عملکرد بهتری در مراحل یادداری و انتقال نشان دادند. علاوه بر این، گروه هایی که فراوانی بازخوردی بالاتری دریافت میکردند(گروه خودکنترلی یا آزمونگرکنترلی) عملکرد بهتری را نسبت به شرکتکنندگان در گروههای دریافت کننده بازخورد با فراوانی پایینتر در تمامی مراحل اکتساب، یادداری و انتقال نشان دادند. بنابراین، در حالیکه مزیتهای بازخورد خودکنترلی در مقابل بازخورد آزمونگرکنترلی به هنگام دریافت تواتر بازخوردی یکسان مشاهده شد، به نظر میرسد که کودکان در طول فرایند یادگیری از بازخورد به شیوه ی متفاوتی نسبت به افراد بزرگسال استفاده میکنند و ممکن است کودکان به منظور بهینه سازی یادگیری حرکتی نیازمند فراوانیهای بازخوردی بالاتری نسبت به افراد بزرگسال باشند.
خلاصه ماشینی:
لذا با توجه به اينكه كودكان در مقايسه با بزرگسالان از راهبردهاي متفاوتي براي پردازش اطلاعات در تكاليف نيازمند حافظة بينايي – قضايي، حافظة بازشناسي شيء، يادگيري كلامي و يا سطوح بالاي تمركز توجه استفاده ميكنند، اين تفاوتها در تواناييهاي شناختي ممكن است به تفاوت بين كودكان و بزرگسالان در يادگيري حركتي منجر شود و در تعميم دادن اصول يادگيري مرتبط با بزرگسالان به كودكان بايد احتياط كر > تحقيقات اندكي نيز به بررسي اثرات بازخورد در افراد مبتلا به فلج مغزي پرداختهاند كه نتايج قابل توجهي را به دنبال داشته است.
از طرفي، با توجه به تحقيقات ذكر شده در بالا مي -توان گفت كه تقريباً هيچگونه تحقيقي در خصوص مقايسة تواترهاي بازخورد خودكنترلي و آزمونگركنترلي در ارتباط با افراد مبتلا به فلج مغزي صورت نگرفته است، لذا در تحقيق حاضر دو روش ارائة بازخورد در نظر گرفته شده است كه در آن، آزمودنيهاي گروه خودكنترلي ميتوانند در هر زماني كه تمايل داشتند تقاضاي بازخورد كنند و گروههاي آزمونگركنترلي نيز بازخورد خود را در كوششهاي تعيينشده توسط آزمونگر و بدون هيچگونه كنترل دريافت ميكنند.
محقق بدنبال اين بود كه مشخص سازد آيا تواترهاي متفاوت ارائة بازخورد (خودكنترلي و يا آزمونگركنترلي) ميتواند اثرات يادگيري متفاوتي در كودكان فلج مغزي داشته باشد؟ به عبارت ديگر، آيا تفاوتها در اثربخشي يادگيري در مورد كودكان بهعنوان عملكردي از فراواني بازخورد خودكنترلي و آزمونگركنترلي آنها مشاهده ميشود يا خير؟ به عنوان مثال، آيا كساني كه فراواني بازخورد به نسبت كمتري دريافت ميكنند يادگيري مؤثرتري را نسبت به افراد دريافتكنندة بازخورد با تواتر بالاتر نشان ميدهند؟ نتايج تحقيق حاضر نشان داد كه در مرحلة اكتساب بين گروههاي دريافتكنندة تواتر يكسان (گروههاي خودكنترلي و آزمونگركنترلي) تفاوت معناداري مشاهده نشد.