چکیده:
پایان جنگ سرد نقطۀ عطفی در تحول سیاست خارجی آمریکا و نوع نگاه این کشور به روابط بین الملل بود. در این برهه ، طیف وسیعی از ایده هاو انگاره ها درباره مسائل بین المللی در محافل علمی و عملی سیاست خارجی آمریکا بروز یافت . موضوع اصلی مقاله ، بررسی چگونگی رابطۀ این ایده ها و انگاره ها در قالب متون سیاست خارجی و روابط بین المللی آمریکا و به عبارت دیگر، تاثیرگذاری سیاست خارجی آمریکا بر قبض و بسط های معرفتی روابط بین الملل در این کشور است . این مقاله میخواهد به این سوال پاسخ دهد که چه رابطه ای میان گفتمان های سیاست خارجی و دانش روابط بین الملل در آمریکا هم زمان با پایان جنگ سرد، یعنی دورة ریاست جمهوری بوش پدر، وجود دارد. این پژوهش با رویکرد تحلیل گفتمان و با بررسی متون برگزیدة سیاست خارجی آمریکاو دانش روابط بین الملل نشان میدهد که گفتمان های سیاست خارجی و دانش مسلط بر روابط بین الملل در دورة بوش پدر از تناظر گفتمانی برخوردارند. این تناظر گفتمانی با استفاده از معیارهای عینیتری چون زمینه مندی متناظر، جفت های دوگانۀ متناظرو گزارة اصلی متناظر نمایانده شده است .
Despite of extensive development of IR research in Iran، there is a lack of burgeoning literature focusing on International Relations per se. It is common to see IR as the timeless scientific schools and theories rather than scientific discourses which are constructed in the peculiar contexts. The article is aimed to examine contextuality of hegemonic IR knowledge in relation to the United States’ foreign policy in G. Bush era. The article seeks to ask how IR discursive developments are affected by US foreign policy. In other words، relationship between US foreign policy and IR knowledge in post-cold war era is under scrutiny. Using Discourse Analysis as its method، and analyzing selective texts، article shows that there is a meaningful discursive correspondence between IR dominated knowledge and US foreign policy in G. Bush era. Corresponding contextualities، dichotomies and core propositions demonstrate how these texts are mutually constituted.
خلاصه ماشینی:
در مجموع،اهداف روسیه از تلاش برای افزایش و حفظ نفوذ خود در قفقاز را میتوان براساس محورهای زیر برشمرد: 1-حفظ و تداوم ساختارهای سیاسی و امنیتی روسیه در مجموعه کشورهای مستقل مشترک المنافع؛ 2-محدود کردن حضور سیاسی،اقتصادی و نظامی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای؛ 3-استفاده از کشورهائی مانند گرجستان به عنوان منطقه حائل-روسیه از این طریق سعی در جلوگیری از سرایت خطراتی مانند تروریسم،قاچاق مواد مخدر،هجوم آوارگان، آلودگیهای محیط زیست و منازعات محلی و مسلحانه به مرزهای جنوبی خود را دارد(حقجو، 1383:108).
در نقطه مقابل،گرجستان برای کاهش فشار روسیه و تقویت مواضع خود در منطقه،چهار محور همکاری را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده است: 1-تشکیل اتحادیه گوام با حضور کشورهای گرجستان،آذربایجان،اوکراین و مولداوی در اکتبر 1997؛ 2-تشکیل یک محور سیاسی-امنیتی با حضور کشورهای ترکیه و آذربایجان؛این محور که از همکاریهای اقتصادی شروع شده بود،هماکنون به همکاریهای امنیتی گسترش یافته است؛ 3-تقویت و گسترش همکاریهای سیاسی-امنیتی با نهادهای غربی به ویژه شورای امنیت اروپا/ organization for security and cooperation of europe و ناتو/ north atlantic treaty organization ؛ 4-گسترش همکاریهای امنیتی-اقتصادی با آمریکا و پشتیبانی از حضور این کشور در منطقه قفقاز(باقری،1383:84-83).
به طور کلی،حضور آمریکا و ناتو در گرجستان که دروازه ورود به اوراسیا برای غرب است،پیوندهای امنیتی دوجانبه گرجستان-ناتو،بهرهگیری غرب از گرجستان برای عبور انرژی آسیای مرکزی و حوزه کاسپین به اروپا،راه انداختن انقلاب رنگی در گرجستان با حمایتهای غرب و بهرهگیری غرب از گرجستان به منظور حمایت از اقلیتها در مقابل روسیه،مسکو را نسبت به تحولات این کشور حساس کرده است.