چکیده:
سادگی یکی از مهم ترین معیارهایی است که در فلسفه علم برای ارزیابی نظریه های علمی و ترجیح آنها بر یکدیگر به کار می رود. امروزه برخی از فیلسوفان دین، مانند سوئینبرن با سرخوردگی از استدلال های قیاسی و ترجیح استدلال های استقرایی برای تایید خداباوری، کوشیده اند معیارهای مطرح در ارزیابی نظریه های علمی، از جمله معیار سادگی را برای ارزیابی خداباوری در برابر نظریه های رقیبی همچون طبیعت گرایی یا انسان گرایی به کار گیرند. در این مقاله، این تلاش را تبیین و بررسی و نقد کرده ایم. اشکال های مطرح در این رویکرد را در سه دسته اصلی آورده ایم. بی گمان این گام در مراحل آغازین است و هرچند تلاش کسانی مانند سوئینبرن بی نقص نیست، می توان در مراحل بعدی این بحث را غنی تر کرد.
Simplicity is one of the most important criteria for the evaluation of scientific theories in the philosophy of science. Today some philosophers of religion، such as Swinburne، have retreated from deductive arguments for God and sought to appeal to inductive arguments for theism. Thus they have employed the criterion of simplicity for the evaluation of theism in contrast with rival theories such as naturalism or humanism. In this paper، I criticize such attempts—I have categorized the objections into three groups. There is no doubt that such attempts are still in their beginnings and they might be improved in order to resist the objections
خلاصه ماشینی:
وی برای بیان این معیارها، تعبیرها و عبارتهای گوناگونی را مطرح میکند (برای مثال، نک: Swinburne, 2010b, & 2010a & 2001)، ولی شمای کلی نظر وی را میتوان چنین خلاصه کرد که برای تعیین فرضیه محتملتر دو معیار کلی وجود دارد: نخست، احتمال پیشینی فرضیه (یعنی احتمال فرضیه بدون در نظر گرفتن هرگونه قرینهای) و دوم، قدرت تبیینگری فرضیه، بدین معنا که اگر فرضیه صادق باشد، چه مقدار توقع وجود قرینه مورد نظر را داریم.
نخست آنکه خداباوری، خدایی را مفروض میگیرد که تنها یک شخص است، نه اشخاص زیاد، و با توجه به معیار سادگی، تبیین یک پدیده با توسل به یک شخص، از تبیین آن بر اساس چند شخص سادهتر است (Swinburne, 2004b: 97) و همچنان که گذشت یکی از ویژگیهای تبیین ساده مفروضگرفتن علتهای اندک است و خداباوری توحیدی از این ویژگی برخوردار است، زیرا بر اساس خداباوری توحیدی، دیگر موجودات در اصل وجود و نیز بقای وجودشان، معلول یک جوهر، یعنی خدا هستند (Swinburne, 2010a: 40).
البته ممکن است ایراد شود که مادیگرایی سادهتر از خداباوری توحیدی است، زیرا جز به وجود یک جهان مادی و فیزیکی که قوانین خاصی بر آن حاکم است معتقد نیست، در حالی که خداباوری توحیدی جهان دیگر و هویت دیگری به نام خدا را نیز مطرح میکند؟ برخی مانند براون به این اشکال اینگونه پاسخ دادهاند که در عین آنکه این امر باعث پیچیدهتر شدن هستیشناسی ما میشود، ولی سوئینبرن میتواند چنین پاسخ دهد که ما با افزودن یک هویت به نام خدا به تبیین بهتری دست مییابیم، زیرا قدرت تبیینی خداباوری را افزایش میدهیم.