چکیده:
پایهی نظام تربیتی هر مکتب اخلاقی، بر جهانبینی آن مکتب بنا شده است که مهمترین جزء این جهانشناسی نیز، انسانشناسی آن مکتب است. مکاتب غیرالاهی بر مبنای فهم خویش از انسان، گاهی به سمت توجه تام به ارزشهای مادی گرویدهاند و گاهی در ورطهی غفلت از مادیات و فرو افتادن در ماورا افتادهاند؛ گاهی نیز به نوعی تعادل - البته غیرمتکی به ارزشهای الاهی- رسیدهاند. در این میان، نظریهی اخلاقی تربیتی اسلام بر انسانشناسی دوبعدی بنا میشود؛ به این بیان که انسان را مرکب از دو ساحت وجودی روح و جسم میداند و البته اهتمام ویژه را متوجه روح میکند. این مقاله به بیان بخشی از این انسانشناسی، یعنی قرار گرفتن دوگانهی روح - جسم به عنوان موضوع و محط تربیت انسان و مقایسهی آن با مکاتبی میپردازد که در این زمینه حرفی داشتهاند و مورد توجه قرار گرفتهاند. در پایان نیز نتیجه میگیرد که در عین دوگانگی روح و جسم و تأثیر و تأثر متقابل این دو بر یکدیگر، اصالت با روح است و نقش کلیدی را در تربیت انسان بازی میکند.
خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر، همهی نزاع بر سر تربیت انسان و «سیر تکاملی» اوست و محور این سیر کسی جز انسان نیست؛ اما سؤال مطروح این است که اولا این انسان متشکل از چه اجزائی است؟ به دیگر سخن، آن اجزای وجودی او که در تربیت وی نقش ایفا میکنند، کدماند؟ ثانیا اگر اثبات کردیم که انسان به طور مشخص، دو ساحت وجودی دارد، در سیر تربیتش، با هرکدام از این دو چگونه باید تعامل شود؟ پس ابتدا به دوساحتی بودن وجود انسان میپردازیم و نشان میدهیم که از نگاه انسانشناسی اسلامی، انسان متشکل از روح و جسم است و طبیعی است که انسانشناسی هر مکتبی پایهی نظام تربیتی آن باشد.
3. محور تربیت: روح یا جسم اگر انسان مرکب از جسم و حقیقتی دیگر به نام روح (نفس) موضوع تربیت است (که چنین است)، کدامیک از این دو جنبه میباید مورد توجه قرار گیرد؟ به دیگر سخن، از آنجا که هرکدام از این دو بعد وجود انسان دارای ویژگیها و نیازهایی است، التفات به هر یک، صورتی متفاوت از مکتب تربیتیاخلاقی به دست میدهد.
خلاصه آنکه، باز هم نگاه یکسویه به انسان و افراط در توجه به جسم و بدن و لذات آن ـ به گونهای که حتی لذات روح نیز به معنای تفکر دربارهی لذات جسم بیان میشوند ـ این مکتب را به نمونهای از مکاتب بیتوجه به جنبههای مابعدالطبیعی و عالی وجود انسان و غافل از جهان آخرت و لذات آن تبدیل کرده است."