چکیده:
این مقاله در پی یافتن وجوه تمایز قضایای ترکیبی ماتقدم (که مقولات فاهمه در حکـم بدانها ضروری هستند) از صرف تداعی صور نفسانی است . با تحلیل منطقـی قـضایای حاوی مقولات کانت ، نشان می دهیم کـه مقـولات وجهـه نظـر کیفیـت و کمیـت (بـه استثنای مقوله تمامیت ) مفهومی ذهنی که به تجربه در نمـی آیـد، در بـر ندارنـد و تنهـا معرف ساختارهای منطقی هستند - که تجربه گرایان نیز بر آن اذعان دارند - نه شـروط ضروری حکم . مقولات وجهه نظـر جهـت بـه شـرط معنـاداری تنهـا بـه واسـطة ذهـن معنا می یابند نـه از طریـق تجربـه . مقولـة علـت در احکـام شـرطی دقیـق تـر بررسـی مــی شــود و نــشان داده مــی شــود کــه دیــدگاه تجربــه گرایــان بــا دیــدگاه کانــت از حیث ماهیت رابطة علی ناسازگار اما از حیث وجود خـود رابطـه بـین پدیـدارها، سـازگار است . در این بین به مقولات جوهر و مشارکت به دلیل خارج شدن از بحث مـورد نظـر نمی پردازیم .
خلاصه ماشینی:
در اینجـا بـدون اینکـه مقالـه قصد داشته باشد در مورد امکان وجود چنین قضایایی بحـث کنـد درصـدد پاسـخ بـه ایـن مـسأله اسـت که آیـا ایـن قـضایا (اگـر وجـود داشـته باشـند) بـا بیـان صـرف از تـوالی پدیـدارها (Phenomenon) بدون اینکه رابطه ای ضروری -ذهنی (Subjective -Necessary ) بین پدیدارها بر قرار باشـد، تفـاوت دارند یا نه .
اگـر در مثال فوق تصور رضا و تصور بیماری حاصل شود برای اینکه حکم کنـیم کـه رضـا بیمـار اسـت نیـاز داریم که فهم کنیم آن کسی که هم رضا است و هم مـصداق بیمـار بـه شـمار مـی رود، در واقـع یکـی است و این همان امری است که تجربـه گرایـان نمـی تواننـد بـا ابـزار نـسبتا محـدود خـود آن را توجیـه کنند، در حالیکـه کانـت بـا معرفـی مقولـة تمامیـت ایـن امکـان را فـراهم نمـوده اسـت .
سه تعبیر بالا بیانگر تلاشی بود که در ترجمة احکـام ایجـابی ، سـلبی و معدولـه از ادبیـات کـانتی بـه چارچوب فکری تجربه گرایان انجام گرفت ، با این هدف که نشان داده شود تنها با ابزار تجربه گرایـان کـه همان مفهوم تداعی به علاوة حس است ، می توان امکان وجود چنین احکامی را - که کانت ادعا مـی کنـد متفاوت اند با صرف تداعی صور - توجیه نمود (در واقع مقولات وجهه نظـر کیـف چیـز جدیـدی اضـافه نمی کند).