چکیده:
در روایتشناسی که از عمر آن بیشتر از چند دهه نمیگذرد، نظریهپردازان روایت را وسیلهای جهت انتقال دانش و معرفت دانسته و دامنة آن را بسی گستردهتر از قبل تعریف کردهاند. این شاخه از پژوهش ادبی ناظر بر تحلیل روایت و خصوصا اشکال و انواع راوی و مطالب دیگر است و بهعنوان نظریهای مدرن عمدتا با ساختارگرایی اروپایی مرتبط است، هرچند بررسیهای قدیمی اشکال و صنایع روایی از دوران بوطیقای ارسطو را نیز از آثار مربوط به علم روایت و روایتپژوهی میتوان دانست. در این مقاله هدف ارائۀ تعریفی از روایت، ماهیت، کارکرد و پیشینة تاریخی آن به همراه معرفی برخی نظریهپردازیهای جدیدی است که در چهارچوب آن میتوان انواع روایت را بررسی کرد.
خلاصه ماشینی:
این شاخه از پژوهش ادبی ناظر بر تحلیل روایت و خصوصـا اشکال و انواع راوی و مطالب دیگر است و به عنـوان نظریـه ای مـدرن عمـدتا بـا ساختارگرایی اروپایی مرتبط است ، هرچند بررسی هـای قـدیمی اشـکال و صـنایع روایی از دوران بوطیقای ارسطو را نیز از آثار مربوط به علم روایت و روایت پژوهی می توان دانست .
تودورف در کتاب دستور زبان دکامرون واژة روایت شناسی را به عنـوان علـم مطالعـة قصـه به کار می برد و یادآور می شود که مقصودش از این واژه معنای وسـیع آن اسـت و تنهـا بـه بررسی قصه ، داستان و رمان محدود نیست و تمامی اشکال روایت را از قبیل اسطوره ، فیلم ، رؤیا، نمایش و ...
بارت دو روش را برای انجام این کار ممکن می دانست یکی شیوة اسـتقرایی اسـت کـه در آن تمـام روایات ، یا هر تعداد که مقدور است بررسی می شوند و ویژگی های آن ها ثبت می شود، دوم شیوة استنتاجی است که در آن الگویی فرضی با یک نظریه مطرح می شود و سپس روایـات گوناگون آزمایش می شود (وبستر، ١٣٨٢: ٨٢).
اشتراوس نشان داد که «چگونه می توان زبان شناسی ساختاری را همچون الگویی برای پیدایش و تکامل دیگر علوم انسانی به کار گرفت و نمونه هایی ارائه کرد که بتوان مجموعه ای از نشانه های معماگونه را به طور نظام مند تجزیه و تحلیل کـرد تـا محتوای فرهنگی ناخودآگاه آن ها آشکار شود (مارتین ، ١٣٨٢: ١٢) به این ترتیب اشـتراوس امکان بررسی ادبیات را به شیوه ای نو فراهم کرد.