چکیده:
از جملۀ اندیشههای بدیع غزالی، نظریة «بدن جدید» در مبحث جاودانگی است که در کتاب تهافت الفلاسفه و در نقد نظر حکمای مشاء در مبحث معاد طرح شده است .براساس این دیدگاه اساس و حقیقت انسان نفس اوست و با مرگ و فنای بدن، نفس باقی است و در هنگام حشر فرقی نمیکند که خداوند همان بدن یا بدنی دیگر را بازگرداند، زیرا حقیقت انسان نفس اوست و این امکان وجود دارد که خداوند بدن جدیدی خلق کند. از نظر او خلق بدن جدید هیچ مغایرتی با شرع و عقل ندارد. غزالی در کتاب «الاقتصاد فی الاعتقاد» که اثری کلامی است، دیدگاه «برانگیختگی»را مطرح میکند. بر اساس این دیدگاه خداوند در روز قیامت با قدرت لایزال خود اجزای پراکندة بدن انسان را دوباره باز میگرداند. دیدگاه برانگیختگی در کتاب «الاقتصاد فی الاعتقاد» در ظاهر به تأسی ازمتکلمان اشعری نگاشته شده است، اما تأمل در بیانات غزالی و مبانی مشترک دیدگاه «برانگیختگی» ونظریة بدن جدید، همچنین بررسی تاریخی آثار او و نحوة بیان منتقدان نظریۀ بدن جدید و بررسی دلیل تنوع و تناقض ظاهری کلام او در آثارش، نشان میدهد که هر چند غزالی نظریة مختار خود را در مبحث جاودانگی برانگیختگی عنوان میکند، اما دیدگاه «برانگیختگی»در کتاب الاقتصاد فی الاعتقاد بهطور تلویحی و در لفافة کلمات بهگونهای بیان شده است که به همان دیدگاه بدن جدید اشاره دارد.
خلاصه ماشینی:
سؤال ديگر اين است که با توجـه بـه اينکه کيمياي سعادت ده سال پس از الاقتصاد في الاعتقاد نگاشته شده اسـت ، چـرا در ايـن کتاب مجددا نظريۀ بدن جديد مطرح ميشود؟ براي پاسخ به اين سؤالات بايد به تحليل دو ديدگاه غزالي در اين زمينه و بررسي مباني آن پرداخت و سپس به تعمق در هر يک از ايـن دو ديدگاه بپردازيم و با مقايسۀ آنها با يکديگر پاسخي براي سؤالات طرح شده بيابيم .
تبيين غزالي از نظريۀ برانگيختگي غزالي در کتاب الاقتصاد في الاعتقاد ضمن تبيين معناي اعاده ، اعادة خلق را بر مبناي شـرع ممکن دانسته و با تکيه بر آيات قرآن و قدرت الهي، معاد را اعادة اجزاي بدن بعينه مي داند، اما در بحث اين هماني شخصيت بر بقاي نفس تأکيد دارد و عرض بودن نفس را نمي پذيرد و اينجاست که از متکلمان اشعري فاصله مي گيرد.
دليل اين ادعا چيست ؟ الف ) غزالي در کتاب الاقتصاد في الاعتقاد ميگويد آنچه در کتاب "تهافـت الفلاسـفه " بيان کرده ، يعني نظريۀ بدن جديد در ابطال حکماي مشـاء بـوده اسـت و نـه اثبـات نظريـۀ برحق و در ادامه توضيح مي دهد که فلاسفه معتقدند انسان بودن انسان بـه نفـس اوسـت و بدن آلت نفس و نفس باقي است ، اما بايد بدانند که اعادة بدن ضروري است .