چکیده:
«وجود» و «تقدم وجود بر ماهیت» عباراتی کلیدی در فلسفۀ صدرایی و فلسفههای اگزیستانس هستند که در نظر اول امکان بررسی تطبیقی و برقراری برخی تشابهات در زمینۀ انسانشناسی را به ذهن متبادر میکنند. صحت این فرضیه در بررسی دقیقتر واژههای «انسان»، «وجود انسانی» و نیز ملاحظۀ روش در فلسفۀ اگزیستانسیالیسم ملحدانه (به نمایندگی سارتر) و خداباور (به نمایندگی یاسپرس) پیگیری میشود و طرح هرگونه تطبیق در تحلیل مفهوم، روش، غایت، مبانی و خاستگاههای این دو مشرب فلسفی سنجش خواهد شد. این در حالی است که خصیصۀ اصلی اگزیستانسیالیسم که انسان بهعنوان محور و حتی غایت در آن مطرح شده، ارجاع به امور عینی با کاربست شیوۀ پدیدارشناسانه است که در واقع نوعی واکنش به فلسفههای انتزاعی بهشمار میآید. در حالیکه در انسانشناسی صدرایی، محوریت انسان به سمت غایت قرب الهی جهتگیری شده و در تبیین سازوکار فلسفی این انسانشناسی، شیوۀ انتزاعی مبتنی بر مبناگرایی و وزن دادن به دادههای انتزاعی ذهن بهعنوان پیشفرض پذیرفته شده است. در انسانشناسی عرفانی که ملاصدرا متأثر از آن بوده، انسان محور عالم است و عالم در خدمت اوست. اما با این تفاوت عمده با مکاتب اگزیستانس که محور بودن انسان و شأن و منزلت او، بهواسطۀ ارتباط او با حق تعالی است.
خلاصه ماشینی:
جاي تعجب نيست اگر انسان غربي در اين شرايط نه تنهـا بـه مذهب مسيحيت روي نميآورد، بلکه حتي نسبت به آن نيز به عنوان اسـتبداد کلـي واکـنش نشان ميدهد و آن را کوششي براي تعالي دادن به امور متعارض با عقلانيت مييابد کـه نـه تنها قابليت ذهن و اصالت آن را ناديده ميانگارد، بلکه به واقعيت او به عنوان موجود، کمتر توجه ميکند (ر.
جداي از امکان تطبيق انسان شناسي در اين دو انديشـه ، بايـد ديـد انسـان در کدام فلسفه يا انديشه با حقيقت وجود مواجه خواهد شد و فلسفه هاي اگزيستانس تـا چـه حد در زمينۀ ادعاهاي خود دربارة نجات انسان توفيق يافته اند؟ اصالت موجود در فلسفۀ اگزيستانسياليسم اگر ويژگي اصلي اگزيستانسياليسم را ارجاع به امور عيني و انضمامي بدانيم ، انديشۀ فلسفي بسياري از فيلسوفان دست کم در پاره اي از تفکرات آنها در همان گستره قرار ميگيرنـد کـه تـأملات اگزيستانسياليسـتي بــه آن تعلـق دارنـد.
هرچند اين تفکر فلسفي معطوف به انسان شناسي براي آشنايان به انسان شناسي صدرايي بر مبناي حرکت جوهري چندان غريب نيست ، سواي از امکان تطبيـق بـا وجـود فضـاهاي متفاوت متافيزيکي و غيرمتافيزيکي فلسفۀ صدرايي و فلسفه هاي اگزيستانس ، صدرا با احاله دادن جنبۀ ديناميک عالم به ثبات هدفمنـد و غايتمنـدي بـراي تمـامي تحـولات ، مقصـدي ترسيم ميکند که در آن براي انسان غايي، اثري از دلهره اي نخواهند ماند و آرامش عميق را براي او به ارمغان خواهد آورد، ارمغاني که جايش در انتهاي فلسفه هاي اگزيستانس (به ويژه نوع ملحدانۀ آن ) خالي است .