چکیده:
مقاله مترصد بیان این نکته است که در اندیشهی مارتین هیدگر مناسبات نخستین آدمی با عالم در عرصهی عمل شکل میگیرد و در این قلمرو آدمی به سبب واقعشدن در مناسبات ابزاری عالم ضمن بهرهمندی از معنیداری چندان در بند تأملات نظری نیست. با ظهور اختلال در این مناسبات هنگامیکه اشیاء از بستر و بافتار خود جدا میشوند مجالی برای نظر ورزی پدید میآید که حاصل آن ملاحظهی ابزارها، فارغ از پیوندهای معنا بخش آنها است. اخلاق در تلقی هیدگر که از نوع اخلاق مبتنی بر مبالات است بهرهای از دریافتهای وجودی اندیشمندان در ادوار تاریخی است که سپس تدوین و تفصیل مییابد. نظامهای اخلاقی در روزگار بحران یعنی در شرایط فقدان معانی وجودی چنان از مبادی خود دور میشوند که الزامات خود را از دست میدهند. ازاینروی تدوین دستورهای اخلاقی نو منوط به گذار از بحران و تجدیدعهدی تازه با هستی است. فلسفهی میان فرهنگی در این میان با توجه به ویژگیهای نفی مطلقانگاری و خویشتنمحوری میتواند به آراء هیدگر از منظر نسبت نظر و عمل نزدیک شود.
خلاصه ماشینی:
اما از نظر اسپینوزا میتوان مسئله را از سوی دیگر هم سنجید و نشان داد که در حقیقت قائلین به عاقل بودن خدا هستند که قدرت خدا را انکار میکنند، زیرا به گفته اسپینوزا این ها ناگزیرند که اعتراف کنند که در عقل خدا اشیاء بی نهایتی موجود است که ممکن است آفریده شوند، ولی با وجود این ، خداوند هرگز نمیتواند این ها را بیافریند، زیرا به عقیده این ها اگر او تمامی این ها را بیافریند، قدرت مطلقه اش را به پایان خواهد رسانید و خود را ناقص خواهد ساخت .
اسپینوزا در نفی غایتمداری فعل خدا٢ که باور بدان را حاصل این نگرش تشبیهی میداند که آدمیان «طبایع دیگر را به طبیعت خود قیاس میکنند» (اسپینوزا، ١٣٧٦: ٦٢)، چهار دلیل اقامه میکند: دلیل اول : «نظریۀ علل غایی کاملا طبیعت را وارونه میکند، زیرا به آنچه در حقیقت علت است ، به عنوان معلول مینگرد و به آنچه معلول است به عنوان علت » (EAppen١).
اسپینوزا همچنین در رسالۀ مختصره عنوان میکند که خیر و شر وجوداتی عقلی هستند و نه واقعی، چرا که فقط در نسبت ها معنی پیدا میکنند (اسپینوزا، ١٣٨٢: ٢٠١- ٢٠٢) و در حقیقت آفریدة ذهن هستند برای فهم اشیاء به صورت متمایز ( :٢٠٠٢ ,Spinoza ٥٩).
با وجود اینکه آموزه های گادامر و رورتی در تفسیر و پذیرش حقیقت مختلف اند، اما با پیامدهای مشابه ای مواجه اند، و این امر درست برخلاف آن چیزی است که آن ها میخواهند: نسبیگرایی معرفتی، نفی اصالت عقل ، نفی اندیشه انتقادی، امتناع اصلاح گری، امتناع گفت وگو، خشونت و به خطر انداختن آزادی عقلانی .