چکیده:
ملاصدرا و کانت، به عنوان دو فیلسوف مهم اسلامی و غربی، تأکید و تمرکز ویژهای بر مسئلۀ «خود» یا «نفس» داشتهاند. نفس از دیدگاه ملاصدرا معانی و مراتب گوناگونی دارد که در برخی از آنها، منفصل از بدن وجود داشته و در برخی مراتب، عین بدن میشود و پس از طی مراحل نباتی و حیوانی، عنوان نفس ناطقه بر آن قابل اطلاق است. این نوشتار درصدد تبیین این امر است که حدوث نفس ناطقه با پذیرش عقل نظری ممکن میشود اما بقای آن، در فرایند رشد عقل نظری و عملی صورت میپذیرد. این مسئله با دیدگاه کانت به عنوان فیلسوفی معرفتشناس که پیدایش نفس استعلایی را در کارکرد عقل نظری یا معرفت یقینی، و بقای آن را صرفا در کارکرد عقل عملی میسر میداند، قابل مقایسه است
خلاصه ماشینی:
ملاصدرا در اسفار به بیان دلایل قائلین به حدوث نفس ، به نقد و بررسی تفصیلی آن هـا می پردازد، و همچنین دلایل قائلین به قدم نفس را طرح می کند و با ارائة دلایلی ، ابطال لوازم آن ها را نشان می دهد و می گوید علت اختلاف حکما و فلاسفة سابق در این باب ، دقیـق و عمیق بودن مسئله است ؛ زیرا نفس انسانی از مقـامی معلـوم و درجـه ای معـین برخـوردار نیست ، بلکه برای نفس انسـانی مقامـات و نشـئات سـابق و لاحـق متعـددی وجـود دارد (صدرالمتألهین ، ١٩٩٠، ج ٨: ٣٤٣).
اما این نکته وقتی پیچیده تر می شود که کانت اصرار می ورزد که احساسی کـه موقعیت را برای ادراک نفسانی و درنتیجه بـرای دریافـت و درک وجـود فـراهم مـی کنـد، خودش یک تمثل تجربی از سوژه نیست ، بلکه از آن جا که در ادراک نفسانی محض ، انسان از هر چیز تجربی ازجمله احساس جدا می شود و از سوی دیگـر، هـیچ تمثـل دیگـری از سوژه وجود ندارد، سوژة فکرکننده که وجودش در آگاهی از فکر داده شده است ، می تواند فقط در حد «چیزی به طور کلی » توصیف شود که در این صورت به چیزی ارجاع و اشاره ندارد و دارای مصداق نیست (معصوم ، ١٣٨٨: ١٦٩).