چکیده:
شمسالدین محمد حافظشیرازی ازجمله معدود شاعران ایرانی استکه با فراتربردن خود بهمثابة حلقهای از حلقههای جبر اجتماعی قرن هشتم ﻫ.ق.، بر فراز جریانهای اجتماعی زمان ایستاد. حافظ با خروج از نظم بهبندکشانندة قرن هشت به نقد ساختار اجتماعی در حوزة ساختار شعر پرداخته است. نخست، نظریة زیباییشناسی انتقادی را که یکی از دستاوردهای مکتب فرانکفورت آلمان در قرن بیستم م. است مختصر و کوتاه معرفی کردهایم، آنگاه کوشیدهایم شعر حافظ را در حوزههای احساس و عاطفه، صورخیال، زبان و قالب شعری متناسب با معیارهای نظریة فوق بررسی کنیم. نشان داده شده است که حافظ کوشید عموما با نگرشی «سلبی» و گاه «ایجابی» در حوزة احساسات و عواطف که انگیزههای وی در شکلگیری اندیشههای شعر اوست، «نظم مستقر» را بازخواست کند. دستاورد پژوهش ناظر بر این است خواجه با برجسته کردن برخی اندیشهها، ضمن نقد الگوهای ایستای اجتماعی- هنری، جداسری خود را نسبت به مناسبات حاکم نشان داده است. حافظ با انتخاب زبان رندانه و صورخیالی ویژه با کنارنهادن پرده از چهرة به ظاهر آرام روابط اجتماعی، تناقضها و ناسازگاریهای آن را نمایانده است. نقد حافظ در ابعاد مختلف شعر گویای حضور نفسگیر او در جامعهای بود که بهشیوههای مختلف میخواست خلاقیتهای انسان را بهبند بکشاند و آزادیهای او را سلب کند.
خلاصه ماشینی:
تحلیل غزلیات حافظ براساس نظریۀ زیباییشناسی انتقادی (مکتب فرانکفورت ) 1 مرتضی محسنی چکیده شمس الدین محمد حافظ شیرازی ازجمله معدود شاعران ایرانی اسـت کـه بـا فراتربـردن خـود بـه مثابـۀ حلقه ای از حلقه های جبر اجتماعی قرن هشتم ه.
درآمد سـرم به دنـیی و عقبـی فـرو نمیآید تبارکالله از این فتنه ها که در سر ماست (حافظ ،١٠٧:١٣٧٧) ایران پس از اسلام به علـت ازدسـت دادن مـدیریت نظـام سیاسـی در قالـب مـدیریت نظـام فرهنگی و در رأس آن متون ادبی، از کیان خود دفاع و حراست کرده است ؛ ازایـن رو، هـم بـرای حافظ و هم برای هر شاعر صاحب درد دیگری، طرح موضوع های عمیق فرهنگـی بـه علـت تـأثیر ماندگارتر نسـبت بـه موضـوع هـای سیاسـی اهمیـت بیشـتری دارد.
او با گام نهادن در مسیر خلاف عادت و بستن در لذات آنی، توانست بیش از هر شاعر دیگر، هنرمندانه نقاب از چهرة عروس سخن کنـار بزنـد و بـا رو در رو قرارگرفتن در برابر هنجارهای مبتذلی که زاهدان ریاکار و سیاست مداران متزور مروج آن بودند، غزلیاتی هنجارشکنانه بیافریند: در خلاف آمد عادت بطلب کـام کـه مـن کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم (حافظ ،٢٦٤:١٣٧٧) خواجۀ شیراز دردمندانه به وضع موجود نگریست و با شـناخت بیمـاریهـای مهلـک عصـر خویش ، در قالب شعر و نگرش هنری، بـه تزریـق خـون در رگ هـای چروکیـدة جامعـۀ ایرانـی پرداخت .
(64-62 بدین ترتیب ، براساس نظریۀ زیباییشناسی انتقـادی، اگـر هنرمنـدی بتوانـد بـرای ارتقـای فرهنگ و هنر جامعه ، به نقد ارزش های موجود در ساختار اثر هنری بپردازد که فاقد ارزش هـای راستین است و جهانی متعالی بیافریند- جهـانی کـه تـن بـه قرائـت هـای محـدود نمـیدهـد- هنرمندی اصیل است .