چکیده:
نظریه «طرح عظیم » استیون هاوکینگ از مهم ترین تئوری های مطرح شده در چند سال اخیر است که به علت محتوای این تئـوری مبنـی بـر انکـار ضـرورت وجـود خداونـد و خلقـت جهـان هـستی از «هـیچ »، در میـان محافـل فیزیکـی و دینـی واکنش های متفاوتی را به همراه داشته است . در این پژوهش نویسنده بـا اسـتفاده از مبانی حکمت متعالیه و با فـرض صـحت تمـامی نظریـات فیزیکـی هاوکینـگ نشان خواهد داد که مفهـوم «هـیچ » مـورد اسـتناد هاوکینـگ بـا مفهـوم خـلا در حکمت متعالیه بسیار متفاوت است و به معنای نیستی محض نمی باشد و خلقـت جهان به واسطه «هیچ » مورد استناد هاوکینـگ ، هـیچ گونـه منافـاتی بـا خالقیـت خداوند نخواهد داشت و با فرض صحت تئوری «M» نقش خداونـد در ربوبیـت و خالقیت ، مفروض و مبـرهن اسـت کـه در ایـن راسـتا مبـانی معرفـت شناسـی و
The Grand Design Theory of Stephen Hawking is one of the most important theories which it has been posited in recent years and due to its content based on negation of necessity of the existence of God and creation of universe out of “nothing” it has different reactions in religious and physical forums. In this research، with using the bases of Transcendental Theosophy (Hikmah al-Muta’allyah) and if all physical theories of Stephen Hawking were true the author will show that the concept of “nothing” which has been mentioned by Stephen Hawking differs from the concept of vacuum in Transcendental Theosophy (Hikmah al-Muta’allyah) and it does not mean absolute nothing and the creation of universe from “nothing” which has been mentioned by Stephen Hawking has no negation with the creative power of God and if the M-theory were true the role of God as Lord ship and creative power is inevitable and acceptable. In this respect the bases of epistemology and ontology of Hawking and Sadr al-muta’allihin and how the creation of human nature -humanity- (Aalam–e nasoot) and the regulation human nature -humanity- (Aalam–e nasoot) and the role of God will be compared and criticized and studied.
خلاصه ماشینی:
"همان طور که بیان گردیـد در فیزیـک جدیـد، نـرخ گـذر زمـان بـرای جـسمی کـه مشاهده می شود، بستگی به نسبت سرعت جسم و سرعت مشاهده گـر دارد کـه گـویی همان زمان منتزع از حرکت جوهری منحصر به فرد هر جسم را به ذهن متبـادر مـی کنـد با این تفاوت که حرکتی که باعث سرعت گـرفتن جـسم شـده اسـت حرکتـی عارضـی است که با توجه به نـسبیتی کـه میـان ایـن حرکـت عارضـی و حرکـت جـوهری جـسم می توان اعمال نمود، می توان نرخ گذر زمان منحصر به فرد هر جسم را به دسـت آورد و آنچه که در نسبیت خاص در مورد نرخ گذر زمان مشخص هر جسم در بستر سرعت و حرکتی که داراست معین می شود آن است که برای هـر جـسم بنـا بـر سـرعت آن ، کـه همان حرکت جسمی است که منجر به طی مسافت در بستر زمان است ، زمانی منحصر به فرد تعیین می شود: هر کس که کمی در ماهیت زمان اندیشه کند خواهد دانست که جز در عقل ، اعتبـار دیگری ندارد و عارض شدنش نسبت به آنچه که عارض آن شده است ، عارض شدن به حسب وجـود نیـست ، بلکـه زمـان از عـوارض تحلیلـی اسـت و چنـین عارضـی را وجودی در اعیان ، جز به نفس وجود معروضـش نمـی باشـد؛ چـون هـیچ عارضـیت و معروضیتی بین آن دو جز به حسب اعتبار ذهنی نیست ، همان طور کـه آن را وجـودی در خارج جز این گونه نمی باشد ."