چکیده:
حقیقت پیامبری در فلسفه مشّاء، بر مبنای شایستگیهای نفسانی پیامبر تبیین میگردد. این نوع نگاه برخاسته از نگاه کلی فلسفه به تمام هستی است؛ چشماندازی که میتوان آن را چشماندازی زمینی و انسانی نامید. چشمانداز فیلسوف، نظرگاه انسان نشسته بر زمین است که با استمداد از عقل زمینی خویش سعی در فهم هستی دارد و با نگاهی طبیعی به طبیعت و ماورای آن مینگرد. در این نوع نگاه تلاش میشود تا وجه تفاوت پیامبر با دیگران را در درون پیامبر و در ویژگیها و اوصاف نفسانی او جستوجو کرد. مطابق با این نوع نگرش، پیامبر با داشتن ویژگیهایی همچون کمال قوای ناطقه، محرکه و متخیّله ممتاز دیگر مردمان است. دقیقا به دلیل وجود همین شایستگیهاست که او صلاحیت پیامبری و تخاطب با عالم ملکوت را یافته است. در سوی دیگر، نگاه کلامی نگاهی ماورایی است؛ چراکه کلام تعهد به تدیّن دارد و از اینرو، از چشماندازی دینی به تمام مسائل مینگرد. به تبع این نوع نگاه، پیامبر انسانی است که گزینش شده و «انتخاب شدن» از جانب خداوند حقیقت اصلی نبوت را تشکیل میدهد. در عین حال، نه متکلّم منکر صلاحیتهای ذاتی پیامبر است و نه حکیم از عامل گزینش غافل میباشد.
خلاصه ماشینی:
"2 دامنه انتقاد از تبیین فلسفی وحی، حتی به میان خود حکما نیز کشیده شده است؛ ابن طفیل، بوعلی را به سوء عقیده در باب نبوت و تفضیل فلسفه بر آن متهم میکند: «هذا مع ما صرح به من سوء معتقده فی النبوة، و انها بزعمه للقوة الخیالیة و تفضیله الفلسفة علیه؛ و این علاوه بر آن چیزی است که وی از سوء اعتقاد در نبوت و اینکه آن به گمان وی مربوط به قوه خیالی است و فلسفه از آن برتر است، بر آن تصریح دارد.
وقتی این نتیجه را در کنار ادعای پیامبران دال بر داشتن ارتباطی روحانی و مکاشفهای همراه با دیدن فرشتگان الهی و شنیدن صداهای رحمانی بگذاریم، سؤال اساسی این قسمت خود را نشان میدهد: اگر وحی حاصل اتصال نفس پیامبر با عقل فعال است که در ضمن آن معارفی از عقل فعال به نبی افاضه میشود لاجرم باید محصول این ارتباط نیز ماهیتی عقلانی داشته باشد.
از سوی دیگر، هنگامی که متکلم بر معیار گزینش الهی ـ به اعتقاد ابنسینا و فارابی، اگرچه پیامبر به واسطه شایستگیهای نفسانی صلاحیت تخاطب با ملکوت را یافته، اما در عین حال، برقراری این ارتباط در اختیار خود وی نیست، بلکه هر گاه عقل فعال اراده کند این اتصال صورت میگیرد: «و لیس تخیل النبی یفعل هذا فی الاتصال بمبادیء الکائنات، بل عند سطوع العقل الفعال و إشراقه علی نفسه بالمعقولات، فیأخذ الخیال»؛ این تخیل پیامبر نیست که برقرار سازنده ارتباط با عقل فعال محسوب میشود، بلکه هرگاه عقل فعال درخشیدن گرفت و معقولات را بر نفس وی تابانید، آنگاه است که خیال آن را دریافت میدارد."