چکیده:
دکارت، به عنوان یکی از نمایندگان برجسته مبناگرایی سنتی، برای دستیابی به یقین، شک عام دستوری را نقطه آغاز قرار می دهد و بر اساس آن، در نخستین گام به وجود خود یقین می کند و از این طریق، معرفت به خدا و جهان را تبیین می کند. او در مسیر فکری خود تلاش می کند از اعتبار حواس که احتمال خطا دارند، بکاهد و ارزش بیشتری به شهود ذهنی دهد. دکارت وضوح و تمایز را ملاک حقیقت می داند و مصونیت از هر شک ممکن را معیاری برای یقین به شمار می آورد. بونجور که از معرفت شناسان معاصر است، در دفاع از مبناگرایی سنتی، با بیان انتقاداتی بر دکارت، می کوشد تا نظریه یقین دکارت را از نقدها بپیراید و به معیاری جدید برای خطاناپذیری باورها برسد. نظریه «آگاهی سازنده» بونجور راهی در تبیین باور خطاناپذیر می باشد. آگاهی سازنده یک مرحله هوشیاری غیر مفهومی است که با فرایند توصیفی می توان آن را به باور مفهومی تبدیل کرد. از این منظر، دیدگاه بونجور با اندیشه علم حضوری در فلسفه اسلامی قابل مقایسه است، با این تفاوت که از دیدگاه بونجور، در باورهای برآمده از آگاهی غیر مفهومی احتمال خطا وجود دارد، ولی توجه به آن معقول نمی نماید.
Descartes، as a prominent representative of traditional foundationalism، starts from a general methodological doubt in order to achieve certainty and as the first step، he achieves certainty about his own existence whereby he explains knowledge of God and of the world. In his intellectual path، Descartes tries to reduce the credibility of senses and give more credit to intellectual intuitions. He takes clarity and distinctness to be criteria of truth and takes immunity to any doubts as a criterion of certainty. BonJour—a contemporary epistemologist—defends foundationalism but he modifies the Cartesian view in order to save it from objections and provide a new criterion for the infallibility of beliefs. BonJour’s ‘constitutive awareness’ theory seeks to account for infallible beliefs. Constitutive awareness is a level of non-conceptual awareness that can be transformed into a conceptual belief through a descriptive process. BonJour’s view might be compared with the theory of knowledge by presence in Islamic philosophy، though in BonJour’s view، there is fallibility in the beliefs formed from non-conceptual awareness، but it is not rational to care about such fallibility.
خلاصه ماشینی:
از این منظر، دیدگاه بونجور با اندیشۀ علم حضوری در فلسفۀ اسلامی قابل مقایسه است، با این تفاوت که از دیدگاه بونجور، در باورهای برآمده از آگاهی غیر مفهومی احتمال خطا وجود دارد، ولی توجه به آن معقول نمینماید.
دکارت معتقد بود برای رهایی از شک و رسیدن به یقین باید باوری داشت که امکان خطا در آن راه نداشته باشد و این خطاناپذیری باور چیزی بود که پس از او مورد تأکید برخی مبناگرایان قرار گرفت.
بر این اساس، او در جایی معتقد است که ریاضیات تنها علمی است که در آن با شهود ذهنی، تصور واضح و متمایزی داریم و از این رو یقینی است (دکارت، 1342: 13-14)، اما از سوی دیگر، اگر وسعت فریبکاری موجود شرور را، آنگونه که دکارت مطرح میکند، در نظر بگیریم، بهگونهای که بتواند در ریاضیات نیز ما را فریب دهد، آنگاه یقینیبودن این علم نیز زیر سؤال میرود و باید ملاک تصور واضح و متمایز را ناقص بدانیم.
مثلث در ذهن انسان مفهوم کاملا واضح و متمایزی از سایر مفاهیم دارد، ولی آیا از صرف تصور در ذهن میتوان به وجود خارجی آن یقین داشت؟ دکارت در مثالهای خود آنچه را که در اصطلاح فلسفه اسلامی قضیه حقیقیه است، به کار میبرد (دکارت، 1369: 73).
در تبیین فرایند تشکیل آگاهی سازنده باید گفت ذهن در ارتباط خود با عالم و ادراک حسی خاص، از محتوای آن آگاهیای به دست میآورد (Bonjour, 2003: 73) که این آگاهی در قالب مفاهیم و الفاظ نیست، بلکه تقریبا شبیه علم حضوری در فلسفه اسلامی است.