چکیده:
یکی از مفاهیم کلیدی که در حوزه های مختلف علوم انسانی از جمله علم اجتماع، سیاست و اخلاق مطرح می شود، «عدالت» است. از این اصطلاح، تعاریف و معانی مختلفی وجود دارد. هدف این پژوهش، بررسی معانی عدالت در اخلاق اسلامی است. برخی از حکمای اسلامی به تبع افلاطون، با ارائه تعریفی نفسانی و روان شناختی از عدالت، آن را به سازگاری و تسالم قوای نفس تعریف کرده اند. عدالت بر اساس این تعریف، فضیلت جامع نفس است که از حصول فضایل سه گانه نفس، یعنی حکمت، شجاعت و عفت پدید می آید. برخی دیگر به تبع ارسطو، عدالت را فضیلت حد وسط بین ظلم و انظلام تعریف کرده اند که به توزیع عادلانه اموال و امکانات بین دیگران مربوط است. برخی نیز عدالت را به فضیلت عقل عملی که از اعتدال آن اعتدال جمیع قوا حاصل می شود تعریف کرده اند. در نهایت، به نظر می رسد تعریف کامل و جامع عدالت، قرار دادن هر چیز در جای مناسب خودش است و تعاریف دیگر عدالت اعم از تعریف روان شناختی، اجتماعی، سیاسی و ... همه در نهایت به این تعریف جامع بازگشت می کنند. در این مقاله به مباحث دیگری حول مفهوم عدالت مانند تعیین رذیلت مقابل عدالت، اندراج انواعی خاص از فضایل تحت عدالت و بساطت و ترکب معنای آن در اخلاق اسلامی نیز پرداخته شده است.
A key concept of various humanities such as social sciences، politics and ethics is ‘justice’. There are difference notions and definitions for this term. In this paper، I shall investigate the notions of justice in Islamic ethics. Following Plato، some Islamic philosophers developed a psychological notion of justice in terms of harmony among faculties of the soul. On this notion، justice is a general، comprehensive virtue of the soul that results from three virtues of the soul—wisdom، courage and moderation. Some others followed Aristotle and defined justice as average or intermediary between doing injustice and tolerating injustice: a just distribution of properties and facilities between others. Some others define justice as a virtue of practical reason whose moderateness leads to the moderateness of all faculties. Finally، it seems that a comprehensive definition of justice is in terms of giving everything its appropriate position. It is to this definition that all other definitions such as the psychological، social and political ones refer. Also in this paper I have dealt with other issues regarding justice such as the determination of vice in contrast with justice، types of virtues that are included in justice، and the simplicity or complexity of this notion in Islamic ethics.
خلاصه ماشینی:
ایشان، از سویی بهتبع افلاطون، عدالت را انسجام و سازگاری قوای نفس، عملکردن هر یک از قوا به وظیفه خاص خود و مجموع فضایل سهگانه حکمت، عفت و شجاعت تعریف کردهاند که در این معنا، عدالت یک حالت و ملکه نفسانی است؛ و از سوی دیگر به تبع ارسطو عدالت را حد وسط بین ظلم و انظلام دانستهاند که در این معنا، عدالت یک فعل اجتماعی مربوط به تقسیم برابر امکانات بین خود و دیگران است.
مسکویه و خواجه نصیر طوسی گرچه در بخشی از کتاب خود که به طرح قاعده اعتدال و اجرای آن در مورد فضایل چهارگانه اصلی مربوط است، مرتکب خلط معنای افلاطونی و ارسطویی عدالت شدهاند،در فصلی دیگر که به فضیلت عدالت اختصاص دارد، عدالت را هیئت نفسانی و فضیلت جامع همه فضایل تعریف میکنند که تفاوت وسط بودن آن با سایر فضایل در این است که دو طرف مقابل آن، یک رذیلت به نام «جور» است که آن هم جامع رذایل است.
این معنای عدالت از جهتی متفاوت از دیدگاه افلاطونی است، زیرا عدالت فضیلت جامع نفس و مجموع فضایل سهگانه نیست، ولی از جهتی هم در کلام افلاطون ریشه دارد که گفته بود عادل کسی است که هر یک از قوای نفسش به وظیفه خود عمل کند و قوه عاقله، حاکم بر قوای دیگر باشد و دو قوۀ شهوی و غضبی از عقل اطاعت کنند تا نفس به صلاح و کمال برسد.