چکیده:
این نوشتار درصدد تبیین درون گرایانه شهودگرایی اخلاقی با استفاده از الگوی مبناگرایی غیراعتقادی فومرتن و بونجور است؛ بدین معنا که می کوشد توجیه باورهای اخلاقی را به اموری وجودی منتهی کند که برای فرد درونی اند و نزد وی حاضر هستند. به بیان دیگر، امور وجودی را به عنوان مبنا قرار دهد تا در نتیجه سلسله توجیه باور اخلاقی را متوقف سازد. بر این اساس، حالات آگاهی و معرفت اخلاقی شهودی از سه ضلع برخوردارند و این سه حالت آگاهی برای تعیین مبنای سلسله توجیه باور اخلاقی کافی هستند:
الف) آگاهی مستقیم از درستی نسبت امری مثل خوبی به کلی عدالت؛
ب) آگاهی مستقیم از باور متعلق به درستی آن نسبت؛
ج) آگاهی مستقیم از نسبت میان آن دو حالت. برای این منظور، نخست به تبیین توجیه شهود اخلاقی پرداخته می شود. در ادامه، تبیینی درون گرایانه از شهودگرایی اخلاقی ارائه می شود که از حیث معرفت شناختی بر قرائت مبناگرایی غیراعتقادی مبتنی است و در نهایت، به اشکالاتی همچون تسلسل، ناآگاهی و معرفت داشتن بسیاری از عوام از شهودات اخلاقی پاسخ داده شده است.
In this paper I seek to provide an internalist account of moral intuitionism by employing Fumerton's and BonJour's model of non-doxastic foundationalism، that is، to account for the justification of moral beliefs in terms of existent entities that are internal to the subject، present to him. In other words، this account takes as basic the existent entities in order to stop the justificatory chain of moral beliefs. Accordingly، states of moral consciousness and moral intuitive knowledge has three aspects and these three states of consciousness are sufficient for determining the foundation of the justificatory chain of moral beliefs: (a) direct consciousness of rightness of some act، such as goodness of justice، (b) direct consciousness of belief concerning rightness thereof، and (c) direct consciousness of the relation between these two states. In order to do this I will first deal with the justification of moral intuition. I will then provide an internalist account of moral intuitionism that is epistemologically based on non-doxastic foundationalism، and I will finally respond to such problems as regress، the unconscious and the layman's knowledge of moral intuitions.
خلاصه ماشینی:
بنابراین، چنین شهودی توجیهکننده نیست و بهتر است تعریف توجیه شهودی را به صورت زیر اصلاح کنیم: B) اگر درستی نسبت محمول اخلاقی به موضوع آن برای حامد ظهور عقلی اولیه داشته باشد، آنگاه بهعنوان یک امر وجودی نزد فرد حاضر است و میتواند بهعنوان مبنایی برای توجیه دیگر باورهای اخلاقی بهشمار آید، درحالی که خود نیازی به توجیه ندارد.
برای نمونه، اگر سلسله توجیه باورهای اخلاقی به این باور اخلاقی بینجامد که «عدالت خوب است» و یا «ظلم بد است» و همچنین بپذیریم که «درستی نسبت خوبی به عدالت» یا «درستی نسبت بدی به ظلم» نزد نفس من حاضر است و برای من ظهوری عقلی همراه با محتوای ارزشی دارد، توجیه دیگر باورهای اخلاقی بر این دو گزارۀ اخلاقی مبتنی است، درحالیکه توجیه این باورها بهعنوان پایه براساس مبناگرایی فومرتن تبیین میشود.
اما چگونه ممکن است درستی نسبت خوبی به مفهوم کلی عدالت یا محبت، نزد نفس مجرد حاضر بوده، انسان بدان آگاهی مستقیم داشته باشد؟ میتوان گفت ویژگیهایی در آن کلی مجرد جامع - یعنی کلی اخلاقی مانند کلی عدالت یا ظلم- وجود دارد که سبب شده است تحسین (خوبدانستن) یا تقبیحی (بد دانستن) از سوی فرد به آن تعلق بگیرد؛ یعنی خوبی را به آن نسبت داده، وصف آن قرار دهد.
ــــــــــــــــ (1997), Moral Knowledg and Ethical Character, New York: Oxford University Press.