چکیده:
حالات عاطفی یکی از مهم ترین رفتارهای انسـان هسـتند کـه بـه دلیـل ویژگـی خاصشان ، در همه رفتارها و تصمیم گیری های او تـاثیر مـی گذارنـد. مارتـا کریـون نوسبام یکی از فلاسفه معاصر غرب است که بررسی فلسـفی عاطفـه را در دسـتور کار خود قرار داده است . وی می کوشد در دنیای معاصر غرب ، که اخـلاق پایـه های اصلی خود را از دست داده ، عاطفه را که مولفه ای انسانی است به عنـوان زیربنـایی برای اخلاق معرفی کند. بدین منظور نظریه شناختی - ارزشی عواطف را پایه ریـزی کرده ، عواطف را به عنوان مولفه ای انسانی بررسـی می کنـد. ایـن مقالـه عهـده دار بررسی نحوه شناختی بودن عواطف است . مشخصات یا ویژگی های شناختی بـودن عواطف چیست ؟ آیا مراد از شناختی بودن آگاهانه بـودن یـا معقـول بـودن اسـت ؟ عواطف نه آگاهانه هستند و نه معقول ؛ عواطف حاصل فعالیت اموری ناخودآگـاه در اندیشه بشر هستند. هنجارهای اجتماعی ، شـرایط فیزیکـی ، باورهـای متـافیزیکی ، زبان و عادات روزمره در کنار عواطف و ادراکات تـاریخی شـخص و دریافـت هـای حسی او، ارزش هایی را برای فرد شکل می دهند که بـه صـدور احکـام ارزشـیابانه می انجامد.
خلاصه ماشینی:
"اکنـون بایـد بررسـی شود که چه اموری در غایات و اهداف افراد نقش دارند؟ و چـرا بـا وجـود نوعیـت واحـد انسـانی نمی توان مانند ارسطو معتقد بود که انسان ها به دنبال اهداف و غایات نوعیه خود هستند و به این ترتیب از عواطف بسیار مشابهی برخوردارند؟ نوسبام در پاسخ به این پرسـش معتقـد اسـت توجـه بـه سـاختار اجتمـاعی ، تـاریخ عواطـف و نقــش داده هــای حســی کمــک مــی کننــد تــا بتــوانیم تفــاوت انســان ها را در برخــورد بــا متعلــق هــای واحــد بــه خــوبی تبیــین کنــیم .
امـا پرسـش جـدی در خصـوص معقولیـت عواطـف ایـن اسـت کـه بـا چـه مـلاک و معیـاری یـک حالـت عـاطفی را عاقلانـه و حالـت دیگـر را غیرعاقلانـه می دانیم ؟ به عبارتی ، اگـر تـاریخ فـرد در عواطـف او نقـش بسـیار مهمـی دارد چگونـه عواطـف فردی را در یک جامعـه ارزیـابی کـرده و حکـم بـه معقولیـت یـا عـدم معقولیـت آن مـی کنیم ؟ از سوی دیگـر، اگـر نظریـه سـاختار اجتمـاعی را بپـذیریم بـر اسـاس چـه ملاکـی بـه ارزیـابی عواطـف میـان فرهنگـی می پـردازیم و حکـم بـه معقولیـت حـالتی عـاطفی در یـک فرهنـگ و عــدم معقولیــت عاطفــه در فرهنــگ دیگــر مــی کنــیم ؟ بــه نظــر می رســد بــر اســاس نگــاه لیبرالیستی نظر اکثریت ملاک و معیـار معقولیـت اسـت ؛ در ایـن صـورت بـاز هـم ایـن پرسـش طرح می شود که آیـا مـا آزادی افـراد را قربـانی اسـتبداد اکثریـت نکـرده ایم و آیـا بـا حکومـت قواعـد اکثریـت بـر افـراد از مهم تـرین اصـل لیبرالیسـم ، یعنـی آزادی ، غافـل نشـده ایـم ؟ ایـن اشـکال بزرگ تـرین مشـکل پـیش روی لیبرالیسـم اسـت و تنهـا عواطـف نیسـتند کـه بـا آن دست و پنجه نرم می کنند، بلکـه معقولیـت امـور، قصـدیت و ..."