چکیده:
مقاله حاضر به بحران روششناسی در علوم سیاسی، تبیین علل آن و اشاراتی به راههای
برون رفت از این بحران میپردازد. بحران روششناسی در علوم سیاسی به چند بخش تقسیم
میشود: بحرانهای ناشی از تشویش در فلسفه علم، بحرانهای ناشی از فلسفه علوم
اجتماعی و مسائلی که خاص علوم سیاسی است. مفاهیم علوم سیاسی هنگام ورود به جوامعی
همانند جامعه ما معمولا دچار کژتابی میشوند و این مسأله بحران در روششناسی علوم
سیاسی را مضاعف میکند. مهمترین گامهای برون رفت از این بحران در جامعه ما
عبارتند از: شناخت روشهای مدرن، نقد و بومی کردن آنها، باز خوانی تراث سیاسی و
روشهای آن، نقد تراث، و مقایسه و هم نهادسازی این دو گونه روش.
خلاصه ماشینی:
"قابل توجه است که کتاب منتشر شده در یکی از دانشگاههای کشورمان، روششناسی را معادل فلسفه علم به کار برده (9) و سپس هر دو را معادل علمشناسی و شناختشناسی معرفی میکند!(10) فیلیسین شاله در تعریف روششناسی میگوید: فلسفه علمی را منطق عملی یا متدلوژی (شناخت روش) نیز میتوان نامید.
این در حالی است که روشهای تفسیری و نقدی سعی در نقد مبانی روش شناختی آنها دارند، و روشهای پسامدرن به شکل اصولی سعی میکنند طرحی نو دراندازند؛ به طور مثال، هابرماس معتقد است نگرش اثباتی با گذاشتن فلسفه علم به جای نظریه شناخت، علم و شناخت را یکسان قلمداد کرد.
برخی از لوازم این مهم عبارتند از: به راه انداختن نهضت ترجمه همانند قرن چهارم هجری، شکستن دیوارهای بی اعتمادی و ارتباط بیشتر با جهان غرب و روششناسیهای مدرن به شکل مستقیم، تدوین دائرة المعارفها و فرهنگ نامههای خاص و دقیق علوم سیاسی و نجات دانش پژوهان از بحران مفاهیم در این رشته، و بها دادن به دروسی همچون منطق، فلسفه علم و روششناسی.
از «کثرت گرایی روش شناختی» در این جا دو معنا را قصد میکنیم: در درجه اول در زیر شاخههای علوم سیاسی به حسب موضوع میتوان از روشی خاص بهرهمند شد؛ به طور مثال، روش هایی که در فلسفه سیاسی به کار میرود با روش هایی که در جامعهشناسی سیاسی وجود دارند، متفاوت است.
وجه دوم کثرت گرایی روشی آن است که حتی در یک موضوع خاص نیز میتوان از روشهای مختلف استفاده کرد؛ به طور مثال، در تحلیل انقلاب اسلامی - به عنوان موضوعی خاص - میتوان از ترکیب چند روش بهره برد."