چکیده:
افکار بیرونی مجموعهای از دانشها و رویکردهای متفاوت است. از
این رو مسأله اساسی در مطالعات «بیرونیشناسی» شناخت ماهیت آرا
و مبانی معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی اوست.
اگر چه نگاه بیرونی به غایت عالم طبیعی است و نقطه عزیمت
اندیشه وی توصیف الگوها و قوانین طبیعی است، اما همو با تعلیل
ذهنی و در نهایت به واسطه وحی و شهود به تعادل و انسجام میرسد؛ به
عبارت دیگر مدل پژوهش وی «معرفت ترکیبی» است که از حس و
استقرا آغاز و با عقل و قیاس به تعادل و در نهایت با وحی به ثبات و
استحکام میرسد.
خلاصه ماشینی:
"38 البته بیرونی برای انتقاد از ارسطو علاوه بر مشاهده، از کتابهای آسمانی و براهین عقلی نیز مدد جسته است و رهیافت کلی وی در نقد آرای ارسطو، در زمینههای جهانشناسی و نیز طبیعیات میباشد و مربوط به مسایلی است که اساس و بنیان فلسفه مشائی را تشکیل میدهند؛ به عبارت دیگر، ممکن است بیرونی با نتایج ارسطو، مثلا در خصوص حرکت دوری افلاک موافق باشد، ولی با مقدمات و شیوه استدلال ارسطو کاملا مخالفت میکند و بین جنبه قیاسی و استدلالی فلسفه ارسطویی و آرای مربوط به طبیعیات و جهانشناسی امتیاز قائل است و عقاید ارسطوییان را درباره طبیعیات با توسل به روش مشاهده پدیدههای طبیعی و نیز شواهد عقلی و حقایق دینی مورد نقد و داوری قرار میدهد.
الف) جایگاه انسان در نظام خلقت: با توجه به اصول کلی نظام فکری بیرونی، بین عقل مطلق و نفس کلی که عالیترین مرتبه وجود بعد از خالق یکتاست و ماده و حیوان که آخرین مرحله وجود است و از عناصر چهارگانه آب، خاک، آتش و هوا ترکیب شده است، پیوستگی و تعادل وجود دارد و انسان نیز در این حرکت منسجم و هدفمند هستی، از عناصر مذکور ترکیب شده که موجب تمایز با دیگر موجودات گشته است؛ به عبارت دیگر، انسان مرکب از ماده (عالم سفلی) و معنی (عالم علیا) است."