چکیده:
ظهور پست مدرنیسم نشانه بحران مدرنیسم است، که بحران معنا نام
دارد. هر چند که امروزه مدرنیسم در مواجهه با این بحران، خود را از
یک دکترین حقیقت یاب مبتنی بر این همانی عقل و دانش، به یک ضد
دکترین مدعی نسخ خودانگاره حقیقت در حوزه فلسفه و علم تبدیل
میکند، اما این مدرنیسم متنبه نیز نمیتواند طرف گفتوگوی اسلام
قرار گیرد. از نظر نویسنده، بحران معنا همچنان در مدرنیسم وجود دارد
و این بحران، انسان را به بیمعنایی میکشاند. علاوه براین هر نوع
گفتوگویی بین اسلام و پست مدرنیسم نیز تناقض گونه است، چرا که
گفتوگویی خواهد بود بین یک دکترین استعلایی و حقیقت و یک ضد
دکترینی که حقیقت جهان شمول و امر استعلایی را انکار میکند. براین
اساس اندیشه اسلامی هم باید سقوط عقل روشنگری را مورد توجه
قرار دهد و هم بدون افتادن در ورطه پست مدرنیسم، دیدگاهی آشتی
جویانه از انسان ارائه کند تا از این طریق تعهد خود را در قبال وحدت
اخلاقی نوع بشر تجدید نماید.
خلاصه ماشینی:
"تنها بدین معنا ـ یعنی ناتوانی عقل مدرن در به انجام رساندن وعدهاش مبنی بر تحقق الگویی از نظم کامل تاریخی ـ است که عبارت «بحران مدرنیته» مشروعیت مییابد و تفکر موجود نیز بر آمده از همین بن بست فکری است؛ از این رو بصیرت فلسفه معاصر دارد ماهیت این بحران را آشکار میکند و آن این که مدرنیته دیگر قادر نیست تا به مثابه یک دکترین عمل کند، همچنین دیگر نمیتواند هیچ ادعایی در مورد هرگونه جهانبینی منسجم یا هستیشناسی معنادار داشته باشد؛ به عبارت دیگر، تمام ادعاهای تجویزی مدرنیته، رهنمودهای بیشمارش در باب اتوپیاهای اجتماعی و پروژههای توسعه، چیزی بیشتر از پیش داوریهای فرهنگی و تاریخی تمدن حاکم نیستند.
1 چیزی که در مورد این دفاعیه برجسته و نمایان است این است که در مصاف با «بنیادگرایی مذهبی»، عقل گرایی گلنر تنها میتواند در قالب یک دگما از خودش دفاع کند، یعنی این که میتواند با چالش و ستیزه جویی خصم شهرت یافته خود از طریق اعتراف واقعی و راستین رو به رو شود؛ زیرا در حالی که گلنر با سماجت بر این عقیده خود که «هیچ وحیای وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد» پافشاری میکند،2 همچنین بدون هیچ گونه حجب یا وارون نمایی اعلام میکند که «شناختشناسی روشنگری» آن طور که در متون کانتی آمده، مطلق و تام است، بدین معنا که در ماورا و بیرون بودن از فرهنگی خاص یا هر فرهنگی و نیز ماورا و بیرون بودن از جهان، «دو برابر استعلایی» است،3 نیازی نیست که بگوییم این ادعا الزاما غیرقابل بحث و ابطالناپذیر، درباره اقتدار پیشینی «متن متعلق به خود» کاملا همان چیزی است که عقل گرایی به عنوان امور دگماتیک و بوالهوسانه رد میکند."