خلاصه ماشینی:
"»(ص 134)این جمله آغازگر تدفین مادر بزرگ با نام اصلی تشییع جنازه ننه بزرگ، هشتمین داستان از مجموعه داستانهای کوتاه گابریل گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی است که به ترجمه قاسم صنعوی با همین عنوان از سوی نشر نیما(مشهد 1364)به بازار کتاب عرضه شده است.
1 مایملک مادر بزرگ به قدری است که او را مالک و ثروتمند مطلق منطقه کرده است، از این روست که نفاذ و اقتدار گسترده و کم سابقهای نیز دارد تا آنجا که حتی خود دولت هم برای خیابانهایی که در قلمرو او مورد استفاده شهروندان است به وی کرایه میپردازد و رئیس جمهور با وجود او یارای آنرا ندارد که مطابق نظرگاه خود حکومت کند.
مادر بزرگ روزگار و مقدرات دولت و مردم را یکجا به دست دارد چرا که فقط پس از مرگ اوست که روزگاری نو تولد مییابد و در اثر آن رئیس جمهور میتواند به میل خود حکومت کند و تودهها به میل خود زندگی کنند و با هم«به تفاهم برسند زیرا یگانه فردی که میتوانست با این امر به مخالفت بپردازد و در حقیقت قدرت کافی برای انجام چنین کاری را هم داشت»(ص 155)مادر بزرگ بود.
در این داستان بالاترین مقام کلیسا-پاپ-نیز کسی است که تمام فکرش هفتهها متوجه مرگ دختری در نزدیکی عمارت مسکونی اوست(ص 150)یاوه سراییها را گوش میکند و از همین طریق است که خبر مرگ مادر بزرگ را میشنود(ص 150)و چون عازم قلمرو او میشود، حضرتش«برای نخستین بار در تاریخ کلیسا از تبهای بیخوابی و عذاب پشهها رنجه 11 میشود(ص 151) عمارت مسکونی او در میان آبها و بریده از مسکن دیگر آدمیان است و مجموعا فردی است برج عاج نشین و درست بر مثال همان شخصیتی عینی که به قول خود مارکز«نه تنها در کاخ واتیکان بلکه در عظمت دنیا گم شده است."