چکیده:
در این مقاله شاهنامه مشتمل بر سه بخش دانسته شده است: بخش اساطیری (دوره پیشدادیان)، بخش پهلوانی (دوره
کیانیان) و بخش تاریخی (از اسکندر تا پایان عصر ساسانی). بخش پهلوانی آکنده از هنرنماییها و پهلوانیهای رستم است و اغلب
داستانهای این بخش، حتی داستانهای عاشقانه، صبغه حماسی دارند و توجه خوانندگان ایرانی شاهنامه بیشتر معطوف به مطالعه
این بخش است؛ اما در بخش تاریخی که توجه کمتری به آن شده، دهها داستان یا قصه آمده که هیبت و هیمنه حماسی ندارند اما
سرشار از حکمت و معرفتاند. داستان «انوشیروان و بوذرجمهر و کنیزک» و «بوذرجمهر و بازوبند گوهر» از این جملهاند که به شرح
آنها پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"داستان رستم و سهراب و سیاوش و سودابه و رفتن سیاوش که از پدر ملول شده، به نزد افراسیاب و کشتن افراسیاب او را، پس از آن که دخت خود فرنگیس را به او میدهد و زاده شدن کیخسرو، جنگهای کیخسرو با افراسیاب به خونخواهی پدر و سرانجام کشته شدن افراسیاب و همچنین حوادث فرعی نبرد رستم و اشکبوس و نبرد رستم و اکوان دیو از اتفاقات این دوره است.
سپس آنچه را که کودک گفته بود و آنچه در راه دیده بود، برای شاه حکایت کرد: جهاندار کسرا ورا پیش خواند وزان خواب چندی سخنها براند چو بشنید دانا ز نوشین روان سرش پر سخن گشت و گویا زبان گفت که در شبستان تو مرد جوانی است که چون زنان خود را آراسته و چون زنان لباس پوشیده.
تا از من جدا نگردد، جامه زنان پوشیده و با من به شبستان خسرو در آمده است: چو بشنید این گفته نوشین روان شگفت آمدش کار هر دو جوان برآشفت وزان پس به دژخیم گفت که این هر دو در خاک باید نهفت دژخیم هر دو را بکشت و در حرمسرای شاه نگونسار بیاویخت.
بار چهارم انوشیروان خادم خود را پیش خواند و گفتش اکنون نزد او برو و بپرس، در این حال که پیراهن از میخ و پیکان داری، چگونه میگذرانی؟ بوذرجمهر گفت: به شاه بگوی که باز هم روزگار من از روزگار شاه بسی بهتر است."