چکیده:
مقالۀ حاضر به بررسی این مطلب میپردازد که چرا افلاطون در محاورههای تعریفی در نهایت به پرسش طرح شده پاسخ قطعی ارائه نمیدهد و به اصطلاح این محاورات به آپریا ختم میشوند. به این منظور نخست ریشهشناسی این کلمه را مورد بررسی قرار میدهیم که بنا بر آن مشخص میشود آپریا به معنای دشواری است که شخصیتهای ترسیم شده در محاورات در پیدا کردن پاسخ پرسش مطرح شده، بدان دچار میشوند و در دستیابی به پاسخ نهایی راه به جایی نمیبرند. سپس، به طور اجمالی بررسی میشود که آیا آپریا نتیجۀ شیوۀ بکار گرفته شده، النخس، در این گروه از محاورات است یا خیر. در ادامه، امکانهای متعددی در رابطه با تفسیر آپریا طرح میشود و مورد بررسی قرار میگیرد. سرانجام، در تحلیل نهایی بیان میشود که این وضعیت انعکاسی است از وضعیت فکری و فلسفی یونان که افلاطون آن را در محاورههای تعریفی منعکس میکند.
خلاصه ماشینی:
به این منظور نخست ریشه شناسی این کلمه را مورد بررسی قرار می دهیم که بنا بر آن مشخص می - شود آپریا به معنای دشواری است که شخصیت های ترسیم شده در محاورات در پیدا کردن پاسخ پرسش مطرح شده ، بدان دچار میشوند و در دست یابی به پاسخ نهایی راه به جایی نمیبرند.
com مقدمه افلاطون در محاوره های موسوم به محاوره های تعریفی (definitional dialogues)١ سقراط را در حالی به عنوان سخن گوی اصلی خود معرفی میکند که در ضمن گفت وگو٢ با هم - سخنانش به پرسش از چیستی یکی از فضایل – مانند دوستی- میپردازد.
اما، نگارنده معتقد است بر اساس شیوة بکار گرفته شده در محاوره های تعریفی دو هدف متحقق میشود: ١- بررسی باورهای مطرح شده در محاوره ها و نشان دادن ناسازگاری میان مجموعه باورهای هم سخنان سقراط که این هدف بر اساس باورهایی که افلاطون یا سقراط به درستی آن ها باور دارند، یعنی باورهای معیار، صورت میگیرد٢.
ب ) افلاطون نسبت به نابسندگی شیوة سقراط مطلع است و از این رو، محاوره های تعریفی را با آپریا خاتمه میبخشد، ولی خود نیز طرح و برنامۀ از پیش تعیین شده ای ندارد و فقط در سیر اندیشه ورزی خود به تدریج به راه برون شد از آپریا دست مییابد.
Kahn, Charles (1999), Plato and Socratic Dialogues, Cambridge University Press.