چکیده:
در این مقاله، به بررسی انتقادی آموزههای رورتی و گادامر در باب حقیقت از طریق تحلیل پیامدهای نامطلوب معرفتی و سیاسی آن پرداخته میشود. رورتی حقیقت را نفی میکند و آن را صرفا بیانگر ویژگی جملهها میداند. اما گادامر حقیقت را نفی نمیکند و آن را به مثابه آشکارشدگی، واقعهای میداند که از دل گفتوگو آشکار میگردد و آدمی به مقتضای سنتی که درون آن پرتاب شده است از حقیقت بهرهای محدود، سیال و تاریخمند میبرد. با وجود اینکه آموزههای گادامر و رورتی در تفسیر و پذیرش حقیقت مختلفاند، اما با پیامدهای مشابهای مواجهاند، و این امر درست برخلاف آن چیزی است که آنها میخواهند: نسبیگرایی معرفتی، نفی اصالت عقل، نفی اندیشه انتقادی، امتناع اصلاحگری، امتناع گفتوگو، خشونت و به خطر انداختن آزادی عقلانی.
خلاصه ماشینی:
با وجود اینکه آموزه های گادامر و رورتی در تفسیر و پذیرش حقیقت مختلف اند، اما با پیامدهای مشابه ای مواجه اند، و این امر درست برخلاف آن چیزی است که آن ها میخواهند: نسبیگرایی معرفتی، نفی اصالت عقل ، نفی اندیشه انتقادی، امتناع اصلاح گری، امتناع گفت وگو، خشونت و به خطر انداختن آزادی عقلانی .
در دوره پیشامدرن ، حقیقت از نظر فلاسفه (به جز سوفیست های یونان که انسان را ملاک حقیقت میدانستند) جنبه ابژکتیو داشت و آن را مطابقت ذهن با واقعیت میدانستند، اما در دوران مدرن ، فلسفه ی جدید که «با من میاندیشم » دکارت آغاز شد و با انقلاب کپرنیکی کانت ادامه یافت و در نهایت به ایده آلیسم مطلق هگل رسید، حقیقت را امری سوبژکتیو میداند؛ ریچارد رورتی و گادامر متعلق به این سنت فلسفی هستند، اما با دو رویکرد مختلف و با پیامدهای مشترک.
امتناع گفت وگو قوم مداری نسبیگرایانه ی رورتی از آن جهت که مطلق اندیشی و جزم گرایی را که به استبداد فکری و توتالیتاریسم سیاسی منجر میشود، به چالش میکشد، قابل تأمل است و شاید باعث نوعی تسامح و مدارا در جامعه شود، اما از آن جهت که معتقد است ملاک مشترک در قضاوت و زبان مشترک وجود ندارد (چون حقیقت عینی و ذهنی وجود ندارد)، مضر اجتماع است (به ویژه برای جامعه ی ما که دچار تنبلی عقلانی هستیم )، چون باعث حاکمیت آنارشیسم معرفتی و در نتیجه راه را بر گفت وگو و مفاهمه میان افراد و فرهنگ ها میبندد و وقتی باب گفت وگو و تبادل اندیشه ها مسدود شد، باب زور و اختلافات خشونت - آمیز و فریبکاری گشوده میشود و وقتی چنین شد، آزادی معقول انسان ها به خطر میافتد.