چکیده:
تاویل قرآن از موضوعات پرگفتوگو در فرهنگ اسلامی است. یکی از مباحث چالش برانگیز در این حوزه نیز چگونگی تعامل و تفسیر روایات فراوانی است که آیاتی از قرآن را بر اهل بیت: تطبیق نموده است. برخی دانشوران قرآن پژوه شیعی تلاش نمودهاند تا راهکارهایی در جهت تحلیل این روایات پیشنهاد دهند و روشن سازند که معنای باطنی یاد شده در این روایات چه پیوندی با ظاهر آیه دارند و چگونه از آن ظاهر به این باطن میتوان رسید. «قاعده جری و تطبیق»، «هدف نهایی خلقت و اتحاد ملاک در مصادیق گوناگون»، «قاعده وضع الفاظ برای روح معنا»، «مجاز در اسناد یا دیگر آرایههای بلاغی» و «هم سنخی طینتها و اتحاد ارادهها» از جمله این راهکارهای پیشنهادی است. نوشتار پیش رو به بررسی این راهکارها و ارزیابی آنها میپردازد و در نهایت، نظریه برگزیده خود را که مبنای «کنایی بودن تعابیر قرآنی» است، فرادید مینهد.
Ta’wīl (esoteric interpretation) of the Qur’ān’s is among the frequently-talked-about issues in the Islamic culture. One of the challenging discourses in this field is how to interact and interpret many traditions that correspond certain verses of the Qur’ān to the Ahl al-Bayt (A.S.). Some of the scholars of Qur’ānic studies have tried to suggest certain approaches for analyzing these traditions and to clarify what relation the esoteric meaning mentioned in these traditions have with the apparent meaning of the verse and how one can reach that esoteric meaning from this apparent meaning. Some of these suggested approaches are: “the rule of applicability and comparison”، “the ultimate goal of creation and the unity of criteria in various evidences”، “the rule of devising words for the gist of meaning”، “allegory in isnād (predication) or other rhetorical arrays”، “similarity of disposition and the unity of wills.” The present writing examines and evaluates these approaches and finally sets forth its selected theory، based on the notion that “the Qur’ānic expressions are allegorical.”
خلاصه ماشینی:
"برای نمونه آنجا که در روایت در مقام تأویل آیات سوره شمس، «الارض» را به شیعیان و «ناقة الله» را به امام تأویل میبرد (بحرانی، 5/672)، آیا میتوان گفت که هر یک از آن اسامی، روح معنایی دارند که مصادیق یاد شده در روایت را دربر میگیرد؟ روشن است که بهویژه با توجه به سیاق آیات، پاسخ منفی است و اگر بنا باشد که روح معنا را بهگونهای تفسیر کنیم که این گونه مصادیق را دربر گیرد، آنگاه جز درباره اسامی علم، در دیگر نامها اساسا جایی برای مجاز نخواهد بود و همه کاربردها حقیقی خواهند بود.
) (نحل/68) را ائمه: دانستهاند (بحرانی، 3/435)، از قبیل جری میخواند (طباطبایی، 12/308)، در حالی که با تعریفی که خود علامه از قاعده جری به دست دادهاند، شرط جری آن بود که یک مفهوم عام بر مصادیق گوناگون بر اساس معنای ظاهر الفاظ قابل صدق باشد ـ هر چند با دقت و تعمق ـ، ولی در اینجا چگونه از ظاهر واژه «نحل» مفهوم عامی میتوان برداشت کرد که بر ائمه: صدق کند؟ 2 جمعبندی در مجموع به نظر میآید همین دو دلیل عدم جامعیت تحلیل بر پایه جری و تطبیق را به دنبال میآورد و سبب میشود که نتوان بر پایه آن، تناسب قابل دفاعی میان همه روایات تأویلی و ظاهر آیات ارائه داد؛ هر چند باید اذعان نمود که این تحلیل نیز در جای خود میتواند بسیاری از روایتهای تأویلی را توجیه و تفسیر کند."