چکیده:
این مقاله در دو بخش ارئه شده است: در قسمت نخست ضرورت بحث توجیه در حوزه اخلاق فطری، مفهوم توجیه، رواج نظریه «غیر شناختگرایی» ـ که نقطه مقابل نظریه «واقعگرایی اخلاقی» و خاستگاه نسبیت اخلاقی است ـ در غرب و رویکرد به فطرت با نگاه روانشناختی که ویژگی توجیهپذیری را نیز دارد، توضیح داده میشود. بخش دوم به توجیه اخلاق از نظر قرآن اختصاص دارد و در آن، مکانیزم شهود فطریات، آثار عینی شکوفایی گرایشهای فطری و پیامدهای محسوس فطرتگریزی بهعنوان عناصر قابل استفاده در توجیه اخلاق فطری مورد مطالعه قرار میگیرد.
This article is presented in two sections: the first section explains the necessity of justification in the field of innate morality، concept of justification، prevalence of “non-cognitivism” theory – which is the opposite point of “moral realism” theory and the origin of moral relativity – in the West، and the approach to inner nature (fiṭra) with a psychological view، which is also characterized with justifiability. The second section is dedicated to justification of morality from the viewpoint of the Qur’ān، in which the mechanism of the intuition of primordial dispositions، the objective effects of the actualization of the innate tendencies، and the tangible outcomes of avoidance of fiṭra as factors applicable in moral justification of fiṭra.
خلاصه ماشینی:
(همان، 15) ظاهرا این دو احساس واقعیت دارد، ولی ناسازگاری آنها تأمل برانگیز مینماید؛ زیرا هر انسانی به خود اجازه میدهد که با اتکا بر درک فطری خویش و فتوای دل، اقدام اخلاقی داشته باشد؛ در عین حال بر اساس حس ذاتی حقیقتجویی، دستیابی به جواب این پرسش را نیز وظیفه خود میداند که آیا در حوزه آموزهها و گزارههای اخلاق مبتنی بر فطرت که مبنای نظام تربیتی قرآن را تشکیل میدهد، زمینه مشاهده و تجربه ملاک بیرونی نیز وجود دارد تا بستر تعقل و ملاک درستی و نادرستی قلمداد شود و زمینه استدلال برای اثبات صدق و کذب گزارههای اخلاقی را فراهم آورد؟!
بیتردید توجه به این ویژگی نظام اخلاقی قرآن ـ در صورت اثبات ـ، کمک بزرگی به مراکز آموزش و پرورش دینگرا به حساب میآید و سبب افزایش کارآیی و تأثیرگذاری تلاشها در راستای حاکمیت تعالیم حیاتبخش قرآن خواهد شد؛ زیرا با یاریرسانی عقل عینیتگرا به تعبد و نگاه قداستباورانه به ارزشهای اخلاقی، هر عمل اخلاقی همزمان مورد تأیید باور و میل قلبی قرار میگیرد و ترکیب باور و میل قلبی، برانگیخته شدن فاعل را در پی دارد (همان، 47) و به برکت آن، انگیزه پایبندی به اخلاق دوچندان میشود و بدین وسیله، زمینه ثبات و رسوخ حالات روحی مربوط به اخلاق که بازتاب دهنده توسعه رفتار اخلاقی است، فراهم میگردد.