چکیده:
جدایی کریمه از اوکراین، به پرسشهای کهنه حیات جدیدی بخشیده و انجام تحقیقات جدید را با لحاظکردن ماهیت حقوقی و سیاسی مفهوم حق تعیین سرنوشت ضروری کرده است. بر این اساس، مقاله حاضر، با تمرکز بر قضایای مختلف، تحول بعد داخلی حق تعیین سرنوشت و ابهامات آن را مورد بحث قرار میدهد و به این پرسش محوری میپردازد که حق تعیین سرنوشت در چارچوب حقوق بینالملل، بیشتر از رویههای سیاسی پیروی میکند یا از قواعد حقوقی؟ در پاسخ باید گفت به لحاظ پراکندگی و فقدان یگانگی در رفتار دولتها، قواعد حقوق بینالملل عرفی که معرف همه وضعیتهای حامل حق تعیین سرنوشت باشد، شکل نگرفته است. بنابراین، در بیشتر وضعیتها، ادعای سیاسی از مطالبه حقوقی قابل مرزبندی روشن نیست و شناسایی که مهمترین عنصر اعطای این حق به مردم طالب آن است، مقید به اراده سیاسی دولتهاست و از معیارهای حقوقی روشنی پیروی نمیکند.
Separation of Crimea from Ukraine has renewed old questions about political or legal nature of self-determination. This article، focusing on different issues on self-determination، discusses changes in domestic aspect of it and its ambiguities. Author، from an international law approach، tries to answer this question: is self-determination based on political practices or follows legal rules? In response، he argues that because of the lack of unity and dispersion in states behaviors، there is a not still customary international law rule to explain and describe all situations of self-determination. So، in most conditions، political claims are not separable from legal demands، and recognition as the most component of bestowing this right of self-determination is still confined to political will of states and doesn’t follow clear legal standards
خلاصه ماشینی:
بر این اساس ، مقاله حاضر، با تمرکز بر قضایای مختلف ، تحول بعد داخلی حق تعیین سرنوشت و ابهامات آن را مورد بحث قرار می دهد و به این پرسش محوری می پردازد که حق تعیین سرنوشت در چارچوب حقوق بین الملل ، بیشتر از رویه های سیاسی پیروی می کند یا از قواعد حقوقی ؟ در پاسخ باید گفت به لحاظ پراکندگی و فقدان یگانگی در رفتار دولت ها، قواعد حقوق بین الملل عرفی که معرف همه وضعیت های حامل حق تعیین سرنوشت باشد، شکل نگرفته است .
اگر رویه دولت های اروپایی را در چگونگی شناسایی دولت های جداشده از یوگسلاوی مورد ارزیابی قرار دهیم ، این نتیجه قابل دفاع خواهد بود که کشورها بنا به ملاحظات سیاسـی و علایـق ملی خود، «مردم » برخوردار از حق تعیین سرنوشت را مورد شناسایی قـرار مـی دهنـد و اخـتلاف نظر و تعارض بین کشورها به قدری عمیق است که نمی توان با تکیـه بـر عملکـرد دولـت هـا بـه شفاف سازی مفهوم «مردم » مستحق تعیین سرنوشت پرداخت .
self-people تعیین سرنوشت مردم جمهوری های عضو فدراسیون قـرار گرفـت و فرآینـد توسـل بـه زور و خشونت در این رویدادها برجسته شد و در نهایت ، حق تعیـین سرنوشـت مـردم تحـت تـأثیر مداخلات کشورها و نهادهای بین المللی قرار گرفت .
حق تعیین سرنوشت و تمامیت ارضی دیوان بین المللی دادگستری در رأی مشورتی خود در قضیه اعلام استقلال یک جانبه کـوزوو در تشریح وضعیت حقوق بین الملل اظهار می دارد که اصل تمامیت ارضی، بخش مهمی از حقـوق بین الملل است که در بند ٤ ماده ٢ منشور سازمان ملل ، دولت ها از توسل به زور علیـه آن منـع شده اند.