چکیده:
با مطالعه درجه دومی به مکتب اجتهادی امام خمینی می توان گفت: در درون سبکوجود دارد. » افعال مکلفین « و » روش « ،» موضوع « ،» نص« اجتهادی امام خمینی چهار عنصراین عناصر به علت داشتن مبانی و مبادی تصوری و تصدیقی خاص خود در یک کنش وواکنش منطقی قرار می گیرند و موجب تولید اندیشه سیاسی کارآمد می شوند. مدعای ایننوشتار آن است که شیوه اجتهادی حضرت امام، موضوعات و مسائل متحول و متغیر سیاسی راچنان در درون نهادها و نظامات پیچیده اجتماعی و سیاسی پالایش می کند که بتواند زوایایپیچیده و پنهان آن را شناسایی و در پرتو نصوص دینی به تولید اندیشه سیاسی فقهی –بپردازد. از منظر امام سرشت احکام اجتماعی سیاسی که ناظر به عمل اجتماعی سیاسی - -است، در بستر سیال زمان و روابط نظام وار موضوع نهفته است. آنچه امام را از فقه مصطلحمتمایز می کند، خارج کردن فقه سیاسی از دایره موضوع شناسی فقهی انتزاعی، فردی و کشاندن» اجتهاد پویای امام « آن به عرصه عمل نظام وار و حکومتی است؛ ازاین رو می توان گفت زبانزبان ارجاع به موضوعات و پدیده های اجتماعی نظام وار و سیستمی است.با مطالعه درجه دومی به مکتب اجتهادی امام خمینی4 میتوان گفت: در درون سبک اجتهادی امام خمینی4 چهار عنصر «نص»، «موضوع»، «روش» و «افعال مکلفین» وجود دارد. این عناصر به علت داشتن مبانی و مبادی تصوری و تصدیقی خاص خود در یک کنش و واکنش منطقی قرار میگیرند و موجب تولید اندیشه سیاسی کارآمد میشوند. مدعای این نوشتار آن است که شیوه اجتهادی حضرت امام، موضوعات و مسائل متحول و متغیر سیاسی را چنان در درون نهادها و نظامات پیچیده اجتماعی و سیاسی پالایش میکند که بتواند زوایای پیچیده و پنهان آن را شناسایی و در پرتو نصوص دینی به تولید اندیشه سیاسی – فقهی بپردازد. از منظر امام سرشت احکام اجتماعی - سیاسی که ناظر به عمل اجتماعی - سیاسی است، در بستر سیال زمان و روابط نظاموار موضوع نهفته است. آنچه امام را از فقه مصطلح متمایز میکند، خارجکردن فقه سیاسی از دایره موضوعشناسی فقهی انتزاعی، فردی و کشاندن آن به عرصه عمل نظاموار و حکومتی است؛ ازاینرو میتوان گفت زبان «اجتهاد پویای امام» زبان ارجاع به موضوعات و پدیدههای اجتماعی نظاموار و سیستمی است.
خلاصه ماشینی:
"بدین لحاظ از منظر امام، صرف تسلط بر «قواعد فقه سیاسی» و داشتن «ملکه نفسانی اجتهاد»، نمیتواند فقیه را در عرصه زندگی سیاسی - اجتماعی صاحب نظریه سیاسی نماید؛ چراکه «روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی» (همان) را اقتضا کند؛ یعنی موضوع حکم فقهی را نمیشود از روابط اجتماعی و حکومتیاش منفک کرد، و الا مفهوم و ماهیت واقعی آن از چشم فقیه دور میماند و ذیل ادله و نصوص حقیقی خودش قرار نمیگیرد و عملا اجتهاد کارآمدی خودش را در پاسخ به مسائل زمان از دست میدهد.
ازاینرو میتوان گفت از منظر امام خمینی علت عدم کارآمدی فقه سیاسی گاهی به عدم تشخیص احکام و نصوص ثابت دینی مرتبط است، گاهی به نارسایی و ضعف روش استنباط معطوف است و گاهی به عدم شناخت صحیح موضوع مربوط میشود؛ یعنی موضوعی که حکم برای آن صادر شده، تغییر و متحول شده است که لازمة آن شناخت مجدد کارشناسان از آن است تا بر اساس آن تفقه جدید صورت گیرد.
در این مقاله نشان دادیم که موضوعات چگونه تقسیم میشوند و مرجع تشخیص هر کدام از آنها به لحاظ مفهومی و مصداقی به کجا بر میگردد؛ همچنین دربارة علل تحول موضوعات و مسائل سیاسی، با توجه به ماهیت و شبکه ارتباطی آن در مناسبات اجتماعی و سیاسی، تأمل کردیم و به این نتیجه رسیدیم که فهم پدیدهها و وقایع سیاسی (موضوع حکم) در بستر نظامات متفاوت، نهادهای داخلی و خارجی و علوم انسانی متعارف (زمان و مکان) نقش کلیدی در تولید اندیشه سیاسی پویا دارد."