چکیده:
اصطلاح «فقیر» و «غنی» نخستین بار در مباحث دینی، کلامی و عرفانی مطرح شد. پس از آن برخی فلاسفه مسلمان نیز این عناوین را در فلسفه وارد کرده، به تحلیل آن ها پرداخته اند. «غنی مطلق» از نظر ابن سینا و سهروردی موجودی است که در ذات، افعال و صفاتش به هیچ چیز نیازمند نباشد و هیچ موجودی نیز مستغنی از او نگردد. سهروردی «غنی مطلق» را همانند بوعلی مساوق ملک حقیقی دانسته است و از همین طریق درباره وحدانیت او استدلال می کند و در نهایت مطابق مبنای حکمت اشراقی خود، مصداق واقعی «غنی مطلق» را همان «نورالانوار» می داند. ملاصدرا نیز «غنی» و «فقیر» را بر مبنای اصالت وجود تعریف و تبیین می کند. بدین ترتیب «فقیر» در اصل وجودش نیازمند به «غنی مطلق» است. او با تحلیل اصل علیت و براساس اصالت وجود، به این نتیجه می رسد که تمام موجودات امکانی در اصل هستی خود به منشا هستی، عین فقر و وابستگی اند. معلول که ماسوی الله را شامل می شود، در هستی خود یکسره به علت حقیقی اش محتاج است؛ یعنی مجموعه ممکنات جز وابستگی به ذات «غنی» و مستقل مطلق، حقیقت دیگری ندارند. این نوع وابستگی در حکمت متعالیه با تعابیری چون فقر ذاتی و فقر وجودی بیان می شود. بنابراین همان گونه که در کلام خداوند متعال نیز اشاره شده است، فقر از خواص ذاتی مخلوقات و غنا منحصر در ذات احدیت است.
خلاصه ماشینی:
گرچه ذات حق هرگز متصف به فقر نشـده اسـت ؛ امـا بايـد ديـد از نگـاه برخي فلاسفة مسلمان نظير بوعلي ، شيخ اشراق ، ملاصدرا و همچنين از منظر متون ديني ، هر کدام از اين اوصاف ، زيبنده و درخور واقعي کدام دسته از موجودات هسـتند؟ ذات حق «غني مطلق » است و ساير موجودات تنها به صفت «فقر» يا «فقير» متصف مي شـوند.
(شيخ اشراق ، ١٣٨٠، ج ١، ص ٥٥) توضيح اين که اگر موجودي فرض شود که نيازي به «غني مطلق » نداشـته باشـد، در آن صورت يا خود، «غني مطلق » است يـا نيازمنـد بـه «غنـي » ديگـري اسـت .
(همو، ١٣٨١الف ، ج ١، ص ٢٣٦) بنابراين ذات حق از هرجهت بي نياز و غني است و ساير موجودات در تمام حيثيات وجودي خـود بـه او نيـاز دارنـد؛ يعني خداوند در ذات و افعال و صفات خود به هيچ غيري محتاج نيست ؛ اما ماسـواي او در ذات و افعال و صفات خود به او محتاجند؛ زيرا در غير اين صورت او «غنـي مطلـق » نخواهد بود.
(همو، ١٣٨١ب ، ج ٦، ص ٣٥٦) وي در تفسير سورة توحيد در معناي واژه «الصمد» مـي گويـد: «صـمد» همـان وجـود «غني » است که همة موجودات به او نيازمندند و از همين جا يکتايي و بساطت ذات حق را نيز نتيجه مي گيرد؛ زيرا اگر ذات حق و «غنـي مطلـق » داراي جـزء باشـد بـه آن جـزء محتاج خواهد بود و اين خـلاف فـرض «غنـي » بـودن اوسـت .
در نتيجه تمـام ممکنـات در وجـود خـود عـين فقـر و وابسـتگي بـه ذات احديت هستند؛ و اين همان معناي فقر وجودي يا وجـود فقـري اسـت کـه در حکمـاي پيشين تحت عنوان وجود «فقير» و «غني » مطرح بود.