چکیده:
از اواخر دهه1970 تلاش زیادی به عمل آمد تا با حذف فرضهای محدود کننده نظریههای مرسوم، به ویژه فرض بازار رقابت کامل، فرضیههای جدیدی بنا گردد. در چارچوب مدلهای جدید، پیش بینیهای قبلی در حوزه تجارت بینالملل دستخوش تغییرات قابل ملاحظه ای گردید. مشخصا علت تجارت بینالملل از مزیت نسبی صرف فراتر رفت و با توجه به سازگاری ساختار بازار رقابت ناقص با مدلهای جدید، ساختار بازار نیز از اهمیت خاصی برخوردار شد. اگرچه بحثهای نظری قابل ملاحظهای درباره نقش ساختار بازار در تجارت بینالملل صورت گرفته، ولی هنوز مطالعات تجربی در این زمینه به ویژه برای کشورهای در حال توسعه محدود بوده است. مطالعه حاضر به عنوان تلاشی در این زمینه، به اهمیت و اثر ساختار بازار در تجارت درون صنعت پرداخته است. برای این منظور ارزش افزوده بخش صنعت برای ساختار بازار مورد توجه قرار گرفته و محاسبات مربوط به تجارت درون صنعت در سطح تجمیع شش رقم نظام طبقه بندی تجارت صورت گرفته است. سپس براساس الگوی دادههای تابلویی برای دوره زمانی 1997-2006 اهمیت و اثر ساختار بازار در تجارت درون صنعت ایران و عمده ترین شرکای تجاری مورد بررسی قرار گرفته است. بر این اساس، نتایج مطالعه حاضر با الگوهای رقابت انحصاری تجارت درون صنعت سازگار است. به عبارت دقیق تر، وجود درجه پایین نسبت تمرکز بازار که مهمترین متغیر ساختار بازار رقابت انحصاری است، تاثیر معناداری بر ساختار تجارت درون صنعت ایران با عمده ترین شرکای تجاری آن داشته است.
خلاصه ماشینی:
سپس براساس الگوی دادههای تابلویی برای دوره زمانی 1997-2006 اهمیت و اثر ساختار بازار در تجارت درون صنعت ایران و عمده ترین شرکای تجاری مورد بررسی قرار گرفته است.
به عبارت دقیق تر، وجود درجه پایین نسبت تمرکز بازار که مهمترین متغیر ساختار بازار رقابت انحصاری است، تاثیر معناداری بر ساختار تجارت درون صنعت ایران با عمده ترین شرکای تجاری آن داشته است.
باتوجه به این که اکثر مطالعات تجارت درون صنعت در ایران در حوزه مباحث عوامل تعیین کننده کشوری تجارت درون صنعت انجام شده است، مقاله حاضر به ارزیابی اثر ساختار بازار در گسترش تجارت درون صنعت ایران با عمده ترین شرکای تجاری 7 آن Ricardo Heckscher – Ohlin Theory Bergstrand Krugman Lancaster Clark آذربایجان، ترکیه، ژاپن، اکراین، آلمان، چین، اسپانیا، تایلند، ایتالیا، امارات متحده عربی، ترکمنستان، روسیه، کره، هلند، هند، عربستان، قزاقستان، سنگاپور، سوئیس، فرانسه، کانادا میپردازد.
برای این منظور میزان تجارت درون صنعت ایران با این کشورها طی دوره زمانی 2006-1997، با بکارگیری شاخصهای معتبر تجارت درون صنعت شامل شاخص گروبل و لوید 1 (GLI) در سطح 6 رقم 2 HS و شاخص هرفیندال- هیرشمن 3 (HHI) برای ساختار بازار برآورد شده است.
همچنین با استفاده از روش دادههای تابلویی، اثر ساختار بازار بر تجارت درون صنعت ایران با عمده ترین شرکای تجاری آن مورد ارزیابی قرار گرفته است.
بنابراین، عدم توازن تجاری به عنوان Balassa & Bauwens Loertscher,and Wolter Helpman Stone & lee یک عامل تعیین کننده تجارت درون صنعت محسوب نمی شود بلکه برای کنترل هرگونه تورش در برآورد عوامل تعیین کننده تجارت درون صنعت مورد توجه قرار میگیرد.