چکیده:
میان ناصرخسرو قبادیانی و ابوالعلاء معری مشابهتهای فکری و گرایشهای مشترک مذهبی بسیار است. توجه و شوق به تجربه زندگی عقلی و وجدانی که از آثار هر دو پیداست امکان واکاوی یک موضوع مشترک در اندیشه و شعر ایشان را ممکن میسازد؛ به ویژه آن که «انسان و ارتقای حیات روحی و باطنی آن» از محورهای اساسی فکر و شعر آن دو به شمار میآید. در این نوشتار کوشیدهایم تا ضمن تبیین جایگاه «خرد» در کارنامه انسان شناختی شعر ناصرخسرو و ابوالعلاء به طرح مواضع مشترک آنها در مواجهه با موضوع خرد و استخراج زمینههای همسان فکری آن دو در این باب بپردازیم و به نظرگاه مشترک هر دو حکیم در باب ملزومات خرد یعنی سخن و علم هم اشاره کنیم.
خلاصه ماشینی:
بازگشت ناصرخسرو به عنوان «حجت جزیرة خراسان» به زادگاهاش بلخ و تواری و تبعید وی به مازندران و نشابور و یمگان که نتیجه تلاش برای تبلیغ و اشاعه افکار اسماعیلی در سرزمین خراسان است، و سپری کردن درازنای رنجبار سالهای آوارگی به نشر مذهب اخلاقی – انسانی خود که حکیم سخت بدان معتقد و پایبند بود، نیز تصنیف دو اثر نفیس فلسفی و کلامی - زاد المسافرین و جامع الحکمتین- و سرایش اشعار حکیمانه و پندآمیز و انتقادجویانه(محقق، 1368: 369) که آکنده است از اندرز و زنهار جویندگان و خوانندگان به کنار گذاشتن لذات جسمانی و جستوجوی لذات روحانی، از برجستهترین نقاط عطف زندگی حکیم و ماحصل تقلا و تأملات و مکاشفات درونی مردی تقلیدگریز و ناساز با احوال روزگار(یوسفی، 57:1367) به حساب میآید که به طرزی عجیب با اعتقاد و فکر و ذهن و قلم او که شالوده و بنیاد آن «انسان و ارتقای حیات باطنی و روحی» اوست عجین شده است.
ملازمت «انسان» و «خرد» در شعر ناصرخسرو و ابوالعلاء حقیقت آن است که حیات انسانی از منظر ناصر سیری از جهل و نادانی به علم و دانایی، یعنی تجربه سفری عقلانی و روحانی است.
4- «سخن» و «علم» به عنوان ملزومات خرد و فعل عقل در اندیشه و شعر هر دو حکیم مورد توجه ویژه بوده، پرداختن به آن دو دستمایه مضمونپردازهای بسیار در دیوان ناصرخسرو و ابوالعلاء است.