چکیده:
ولفگانگ آیزر، متفکر آلمانی، در نیمه دوم قرن بیستم نظریه ای را برای خوانش متن ادبی بسط داد که آفاق تازه ای را در ادراک متون ادبی ایجاد کرد. آیزر با تغییر کانون توجه مطالعات ادبی از نویسنده به خواننده، نخست به شیوه های قرائت متن پرداخت و آنگاه با گسترش بررسی هایش حوزه مطالعات ادبی را فراتر از مرزهای معهود برد و مفهومی به نام «انسان شناسی ادبی» را پدید آورد. مقاله حاضر با تکیه بر سازه های اصلی تفکر آیزر می کوشد تصویری از کلیت این تفکر ارائه کند.
In the second half of 20th century، the German thinker Wolfgang Iser developed a theory of reading literary texts that opened up new horizons in literary studies. By focusing on the reader instead of the writer، Iser introduced new ways of reading. He subsequently extended his literary studies، went beyond the conventional domains، and developed a novel area of research which he named “Literary Anthropology”. The present article is an attempt to draw an outline of Iser’s major notions
خلاصه ماشینی:
"اما مراد آیزر از خوانندة مطلوب ٦ خواننده ای نیست که بـا عمـق نظر و تسلط پ یشی نی به شگردها و تمهیدات خواندن، معنای پنهـان در مـتن را از دل آن بیـرون می کشد، بلکه روال کار اینگونه است کـه ادبیـات در یـک فـضای مجـازی حاصـل از تعامـل خواننده و متن ، زمینه های تأثیرات و نتایج نوعی افق معنـایی ٧ را فـراهم مـی آورد و خواننـدة مستتر آرمانی ، نخست چندان در فرایند خواندن درگیر می شود کـه «در مـسیر ایـن تـأثیرات و نتایج قرار می گیرد و آنگاه فرصت می یابد که به معنـای حاصـل از تعامـل بـا مـتن در مـسیر طولانی و پ یچی دة خواندن دست یابد» (آیزر، ١٩٧٨: ٥٤).
از این رو آیزر به استناد روانشناسی گشتالت به ایـن امـور مـی پـردازد هرچنـد تأکیـد می کند که بهره گیری او از روانشناسی گشتالت به معنـای «چـرخش بـه سـمت روش هـای تکوینی ٢ و تکاملی نیست به گونه ای که متن را یکسره رها کند و به کارکردهای ذهنی خواننـده 1 fictionality 2 genetic methods بپردازد» (آیزر، ١٩٨٩: ٣٤)، بلکه روش او متوجه این نکته است که آگاهی ما از ادبیات داستانی به مثابة شکلی از خیالپردازی به این معناست که در ارزیابی مـتن بـه آنچـه اصـطلاحا «اصـل دکارتی »١ نامیده می شود وفادار نمی مانیم و داستان را به سـبب خیـالپـردازی هـایش ثـانوی نمی شماریم ؛ در واقع قضیه کاملا برعکس است و بـرای دنبـال کـردن خـردورزی مـورد نظـر دکارت که بودن را تابعی از فکر کردن می داند به خیالپردازی داستانی به عنوان نوعی از تفکر نیاز داریم ."