خلاصه ماشینی:
"استاد پس از ذکر توضیحاتی مقدماتی،مصراعهایی را با اوزان مختلف برای شاگردان میخواند،و آنها میبایست بلا فاصله وزن مصراعها را بر زبان آورند:در این حالت وضع پایهها دقیقا با قرائت صحیح مصراعها هم خوانی و انطباق داشت: -به نام خداوند جان و خرد فعولن فعولن فعولن فعل -بشنو از نی چون حکایت میکند فاعلاتن فاعلاتن فاعلن -ای کاروان آهسته ران کارام جانم میرود مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن -زلیخا مرد از آن حسرت که یوسف گشت زندانی مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن -سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن -ای همه هستی ز تو پیدا شده مفتعلن مفتعلن فاعلن -گرچه ما بندگان پادشهیم فاعلاتن مفاعلن فعلن -به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن -اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن متاسفانه این شیوه دیگر در کلاسهای آموزش عروض مرسوم نیست،و تمام تلاش استادان مصروف به آموزش وزن شعر میگردد.
مثلا وی پایههای زیر را مناسب شعر فارسی نمیدانسته است،چون مرز آنها با مرکز کلمات منطبق نیست: -یا رب این کع/بۀ مقصو/د تماشا/گه کیست -دوش می آ/مدو رخسا/ره بر افرو/خته بود پایه مفهومی چون هجاست که مرز آن لزوما با مرز واژهها یا تکواژها منطبق نیست،اما رپیکا که ظاهرا همچون ساتن قادر به درک ضرب شعر فارسی نبوده و تمام هم خود را مصروف به الگوهای انتزاعی وزن شعر میکرده،براساس برخی استدلالهای منطقی و بدون توجه به واقعیت،میکوشیده شکلی مناسبتر برای این الگوها بیابد."