چکیده:
ابنعربی در آثار مختلف خود، بهویژه در فصوص الحکم که دربردارندة آخرین دیدگاههای اوست، به تحلیل قضا و قدر و اعیان ثابته و ارتباط آنها با وحدت شخصی وجود پرداخته است. دفاع وی از وحدت شخصی وجود و تشکیک در مظاهر آن، این پندار را پدید آورده که قبول وحدت شخصی وجود، به سرایت «جبر» در ساحت رفتاری انسان میانجامد؛ زیرا در نظریة وحدت شخصی وجود، همهکاره در دار وجود، حضرت حق است. بنابراین صدور هر فعلی از انسان، یک صدور مجازی است. ابنعربی که این دیدگاه جبرگرایی را در افعال انسان قبول ندارد و چنین برداشتی را سادهلوحی میداند، به تحلیل وحدت شخصی وجود، و قضا و قدر و رابطه آنها با اعیان ثابته پرداخته است و با تبیین سر قدر و قبول و دفاع شدید از وحدت شخصی وجود، به تعامل حق و عبد در تحقق افعال حکم کرده و اختیار انسان را به رسمیت شناخته است. این مقاله، با کاوش در تبیین و تحلیل دیدگاه ابنعربی، از زاویهای نو به آن پرداخته است.ابنعربی در آثار مختلف خود، بهویژه در فصوص الحکم که دربردارندة آخرین دیدگاههای اوست، به تحلیل قضا و قدر و اعیان ثابته و ارتباط آنها با وحدت شخصی وجود پرداخته است. دفاع وی از وحدت شخصی وجود و تشکیک در مظاهر آن، این پندار را پدید آورده که قبول وحدت شخصی وجود، به سرایت «جبر» در ساحت رفتاری انسان میانجامد؛ زیرا در نظریة وحدت شخصی وجود، همهکاره در دار وجود، حضرت حق است. بنابراین صدور هر فعلی از انسان، یک صدور مجازی است. ابنعربی که این دیدگاه جبرگرایی را در افعال انسان قبول ندارد و چنین برداشتی را سادهلوحی میداند، به تحلیل وحدت شخصی وجود، و قضا و قدر و رابطه آنها با اعیان ثابته پرداخته است و با تبیین سر قدر و قبول و دفاع شدید از وحدت شخصی وجود، به تعامل حق و عبد در تحقق افعال حکم کرده و اختیار انسان را به رسمیت شناخته است. این مقاله، با کاوش در تبیین و تحلیل دیدگاه ابنعربی، از زاویهای نو به آن پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"قضا و قدر و ارتباط آن با اعیان ثابته از منظر ابنعربی مجتبی سپاهی 1 چکیده واژگان کلیدی طرح مسئله تحلیل رابطه «وحدت شخصی وجود» و «قضا و قدر» و «اعیان ثابته» و اصول حاکم بر نظام ربانی و چگونگی تجلیات خداوند در عرفان ابنعربی، به نفی جبر مطلق و نیز نفی تفویض مطلق از ساحت رفتاری انسان میانجامد؛ زیرا تعیین مرز دقیق نفوذ مشیت الهی در قلمرو افعال انسانی، با پذیرش وحدت شخصی وجود، از دقیقترین معانی است که رسیدن به آن، کشف افقهای جدیدی را به ارمغان میآورد که از آن جمله، قبول اصل «لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین» است.
اکنون سؤال این است که چگونه در اینجا «حکم»، تابع «معلوم» است؛ درحالیکه تا «حکم» خدا که ناشی از «علم» خدا است، نباشد، معلومی وجود ندارد که بگوییم «علم»، تابع «معلوم» است؟ به تعبیر دیگر، توقف معلوم بر علم و توقف همان علم بر معلوم را چگونه باید توجیه کرد و این «دور» چگونه قابل حل است؟ قیصری در شرح عبارت ابنعربی میگوید: «قضا» در اصطلاح عبارت است از: حکم کلی الهی فی اعیان موجودات علی ما هی علیه من الأحوال الجاریة من الأزل الی الأبد.
اکنون سؤال این است که چگونه در اینجا «حکم»، تابع «معلوم» است؛ درحالیکه تا «حکم» خدا که ناشی از «علم» خدا است، نباشد، معلومی وجود ندارد که بگوییم «علم»، تابع «معلوم» است؟ به تعبیر دیگر، توقف معلوم بر علم و توقف همان علم بر معلوم را چگونه باید توجیه کرد و این «دور» چگونه قابل حل است؟ قیصری در شرح عبارت ابنعربی میگوید: «قضا» در اصطلاح عبارت است از: حکم کلی الهی فی اعیان موجودات علی ما هی علیه من الأحوال الجاریة من الأزل الی الأبد."