چکیده:
نگارنده، در این پژوهش بر آن است که نظریات غزالی و نقد آن را بر اساس آرای صدرالمتالهین بررسی و تبیین کند. در این پژوهش، این مطالب بیان شده است: غزالی تبیین درستی از اراده انسان نداشته و فقط به ظواهر مستندات روایی و قرآنی تمسّک جسته است؛ وی اراده انسان را منافی توحید خداوند و علم و قدرت الهی می داند و فقط درصدد اثبات اراده الهی است؛ از این حیث حتی اگر برای انسان سهمی از اراده قائل شود از توحید در خالقیت سوال می شود؛ به همین سبب مسئله جبر مطرح می شود. صدرالمتالهین، اراده انسان را یک عامل انسانی و یکی از شئون نفس می داند؛ همچنین او انسان را درباره افعال درونی خود فاعل بالتجلّی می داند و اثبات می کند که اراده انسان هیچ گونه منافاتی با علم پیشین الهی و توحید افعالی ندارد. در فلسفه صدرالمتالهین ضرورت علّی و معلولی هرگز منافی اراده انسان نیست. او فاعلیت و مرید بودن انسان را می پذیرد؛ در عین حال خداوند را فاعل قریب افعال او معرفی می کند.
خلاصه ماشینی:
"طرح اشعری از نظریه کسب و از معنا و مفهوم قدرت انسان نتوانست پاسخگوی سؤالاتی از این قبیل شود: آیا این قدرت بی تأثیر می تواند مصحح اختیار و اراده انسان و اسناد فعل به او باشد؟ آیا با گفتن انسان محل فعل است مشکل را حل می کند؟ غزالی به این دسته از آیات قرآن تمسک می جوید و همین طور قول به تأویل بردن آن دسته از آیاتی را جایز می داند که درباره اراده انسان است و آنها را مؤید سخنان خویش می خواند: ـ «ذلکم الله ربکم لا إلـه إلا هو خالق کل شیء.
بر این مبنا، غزالی اقتران بین سبب و مسبب را ضروری نمی داند و آنها برگرفته از اراده الهی است و برخی اشیا تابع برخی دیگر، خلق شده اند و می گوید: خدا فاعل احتراق در پنبه است که آن را آتش می زند و خاکستر می کند؛ خواه به وسیله ملائکه یا بدون واسطه.
از نظر فیلسوفان مفاد این قاعده با اختیار فاعل مختار هیچ منافاتی ندارد؛ پس مانعی ندارد که پس از تحقق علت تامه، رابطه آن با تحقق معلول، ضرورت و وجوب باشد و در عین حال مختار هم باشد؛ اما غزالی نتیجه قاعده «الشی ء ما لم یجب لم یوجد» را چیزی جز جبر و نفی اراده و اختیار انسان نمی داند؛ به طوری که اختیار و اراده برای هیچ فاعل مختاری باقی نمی ماند."