خلاصه ماشینی:
"از دید او،مردمشناسان ساختارگرا-که از میانشان ردکلیف براون و مالینوفسکی مشهورترند-نظرات خود را در از دید گیدنز ساختار امری پویا و دگرگون شنونده است که مدام بازتولید میشودو محور زمان که قاعده عمومی و مستمر ساختار را به انتخابهای سطح خرد کنشگران پیوند میدهد آن چهارراهی است که بازتولید شدن یاد شده را ممکن میسازد تقابل با انسانشناسان تکاملی پروردند و با توجه به دیدگاه زمانهشان که به شدت از زیستشناسی متأثر بود،فرضیاتی کارکردگرایانه را در کار خویش وارد کردند.
امری که به دلیل کنده شدنش از اکنون و زمان حال،خصلتی انتزاعی و قانونمند و تغییرناپذیر به خود گرفته است و ازاینرو قشر سیال و پویا و دگرگون شدنی نیتمندی سوژه را عاملیت،هرچند در برابر ظهور نیروی فشارآور ساختار دگردیسی یافته و از جایگاه و منزلت استعلایی سابق خویش عزل شده است،اما همچنان مفهومی کلیدی و مرکزی در نظریهپردازی جامعه شناسانه است و امکان حذف آن وجود ندارد همچون زایدهای فرعی و نامهم بر استخوانبندی سنگین خویش حمل میکند.
دورکیم باوجود محصور کردن تعریف سوژه در قالب نهادهای اجتماعی،کوشید تا انعطاف و انسانیت آن را با تأکید بر سویه میتوان به دو نوع تحلیل دست یازید نخست تحلیل نهادی است که به الگوهای خودسازماندهی اجتماعی و چگونگی توزیع منابع در نهادهای اجتماعی و قواعد حاکم بر سطح کلان میپردازد، و دوم تحلیلی راهبردی است که منابع را همچون پشتوانهها و محرکهای کردار در سطح فردی میبیند و به برش روانشناختی حاکم بر سوژه میپردازد اخلاقی نهفته در واقعیتهای اجتماعی حفظ کند."