چکیده:
برخی از معاصران، قضایای حقیقیه و خارجیه را به ترتیب با اداتهای شرطی و عاطف در دامنه سور صورتبندی کردهاند که به نامعتبر شدن بسیاری از قواعد منطق قدیم میانجامد. در این مقاله نشان میدهیم که اگر اداتهای شرطی و عاطف را که در تحلیل معاصران در دامنه سور قرار دارد، بیرون بیاوریم و پیش از سور قرار دهیم (یعنی اگر فرمولهای منطق جدید را با شرطی و عاطف به وجود موضوع مقید کنیم) بیشتر قواعد منطق قدیم برای همه «قضایای خارجیه» برقرار خواهد شد ولی در موارد بسیاری برای «قضایای حقیقیه» نقض میشود. بر پایه این صورتبندی، اختصاص قواعد منطق قدیم به قضایای خارجیه تا حد بسیاری معنادار میشود. این صورتبندی نو از قضایای حقیقیه و خارجیه، بدون اینکه ادعای مطابقت کامل با تصویر ذهنی بزرگان منطق سینوی داشته باشد، یک صورتبندی کمابیش سازگار با قواعد منطق قدیم است و در سنجش با صورتبندی معاصران، دشواریهای بسیار کمتری دارد.
خلاصه ماشینی:
وحید دستجردی با دفاع از اختصاص قواعد منطق قدیم به قضایای خارجیه چنین گفته است: «این حکم منطقدانان سنتی که "استنتاج موجب جزئی را از کلی تنها در قضیههای خارجی که افراد موضوع وجود خارجی دارند مسلم میدانند" کاملا موجه بوده و هیچ ارتباطی هم با خلط مباحث معنایی با چیز دیگری ندارد» (وحید دستجردی، 1367، ص583).
هرچند ادعای دوم موحد مبنی بر اینکه تفکیک قضایای حقیقیه و خارجیه تفکیکی مادی و غیرصوری است، به این صراحت در هیچ یک از آثار منطقدانان نامدار منطق قدیم نیامده است، اما تفکیک احکام عکس مستوی میان قضایای حقیقیه و خارجیه از سوی فخررازی دلالت ضمنی بر صوری بودن این احکام دارد.
تحلیل حائری، نه تنها معتبر بودن تقابل تضاد را بازنمیگرداند، بلکه تقابل تناقض را نیز از دست میدهد؛ زیرا اگر موضوع موجود (یا ممکن) نباشد، همه قضایای حقیقیه صادق میشوند؛ چرا که همگی شرطی هستند و شرطی مادی (و شرطی اکید) به انتفای موضوع (به امتناع موضوع) صادق است؛ این نشان میدهد که در تحلیل حائری، نه تضاد برقرار است و نه تناقض.
اما از آنجا که صورتبندی قضایای جزئیه حقیقیه با ادات شرطی پیامدهای ناگوار بسیاری دارد (موحد، 1366، ص147-148؛ فلاحی، 1387، ص56-57)، این پرسش مطرح میشود که آیا این امکان نیز وجود دارد که این قضایا را به گونهای با ادات شرطی تعریف کرد که آن پیامدها دامنگیر روح حاکم بر صورتبندیهای حائری یزدی نگردد؟ این مقاله در پی یافتن چنین صورتبندیای از قضایای حقیقیه است، بدون اینکه آن را به بزرگان منطق قدیم همه چون ابنسینا، فخررازی و خونجی نسبت دهد.