چکیده:
نفسدر عرفان اسلامییکی از مهمترین و پیچیدهترین مباحث به شمار میرود. در کتابهای عرفانی، یکی از وظایف مهم سالک، در اختیار گرفتن زمام نفس دانسته شده است و سالک تا زمانی که گرفتار نفس است، نمیتواند به پایههای عالی کمال نائل آید. این نفس، خصلتهای بسیار گوناگونی دارد و در وجود هر کس با توجه به استعداد او، به گونهای جدید خودنمایی میکند. نفس در ادبیات عرفانی گاهی تجسم و تجسد یافته است و بر اساس خصلتی که مورد نظر نویسنده یا شاعر بوده، آن را به شکلی نشان دادهاند. گاهی برای آن صورت حیوانی تصور کردهاند و برخی حیوانات را (با توجه به ویژگیهای آنها) نماد نفس قرار دادهاند. در مقدمة مقالة حاضر، به تعریف گذرا از دو اصطلاح مهم این تحقیق، یعنی نماد و نفسپرداخته شده است و در ادامه، ابتدا جانورانی جستجو شده که شاعران مورد بحث، آنها را به عنوان نماد نفس به کار بردهاند و پس از آن تا حد امکان به این امر پرداخته شده است که چرا شاعران مذکور، یک جانور را نماد یکی از خصلتهای نفس قرار دادهاند. هدف این تحقیق روشن کردن یکی از جنبههای بسیار متنوع، یعنی تجلی نفس در ادبیات فارسی است. در این تحقیق، از روش تحلیل توصیفی بهره برده شده است.نفس در عرفان اسلامی یکی از مهم ترین و پیچیده ترین مباحث به شمار میرود. در کتاب های عرفانی، یکی از وظایف مهم سالک ، در اختیار گرفتن زمام نفس دانسته شده است و سالک تا زمانی که گرفتار نفس است ، نمیتواند به پایه های عالی کمال نائل آید. این نفس ، خصلت های بسیار گوناگونی دارد و در وجود هر کس با توجه به استعداد او، به گونه ای جدید خودنمایی میکند. نفس در ادبیات عرفانی گاهی تجسم و تجسد یافته است و بر اساس خصلتی که مورد نظر نویسنده یا شاعر بوده ، آن را به شکلی نشان داده اند. گاهی برای آن صورت حیوانی تصور کرده اند و برخی حیوانات را (با توجه به ویژگیهای آنها) نماد نفس قرار داده اند. در مقدمۀ مقالۀ حاضر، به تعریف گذرا از دو اصطلاح مهم این تحقیق ، یعنی نماد و نفس پرداخته شده است و در ادامه ، ابتدا جانورانی جستجو شده که شاعران مورد بحث ، آنها را به عنوان نماد نفس به کار برده اند و پس از آن تا حد امکان به این امر پرداخته شده است که چرا شاعران مذکور، یک جانور را نماد یکی از خصلت های نفس قرار داده اند. هدف این تحقیق روشن کردن یکی از جنبه های بسیار متنوع ، یعنی تجلی نفس در ادبیات فارسی است . در این تحقیق ، از روش تحلیل توصیفی بهره برده شده است .
خلاصه ماشینی:
"همۀ این ویژگیها باعث می شود که جغد بتواند نمادی برای نفس اماره شود؛ زیـرا نفـس نیز مانند جغد است که به این خراب آباد دنیا دل خوش کـرده اسـت و حاضـر نیسـت از آن دل بکند و به آبادی های عالم بالا پر بگشاید، ضمن اینکه از تاریکترین و پوشیده ترین زوایای وجـود، به عالم درون انسان راه می یابد و بر آن تسلط می یابد.
اگــر از چــه بـــرون آیــی، تــرا بـــه در این صحرا چو مـن گـرگ آشـنا بـه جــــوابش داد آن روبــــاه دل تنــــگ ، که مـن لـنگم تـو بـه کـایی ـر لنـگ نشســت آن گــرگ در دلــو روان زود روان شد دلـو چـون تیـر از کمـان زود همی چندان که میشـد دلـو در چـاه ، بـــه بـــالا مـــیبرآمـــد نیـــز روبـــاه میـــان راه چـــون در هـــم رســـیدند، بـــه ره هـــم روی یکـــدیگر بدیدنـــد زبـــان بگشـــاد آن گـــرگ ســـتمکار کـــه ای روبـــه مـــرا تنهـــا بمگـــذار جـــــوابش داد آن روبـــــاه قـــــلاش که تـو مـیرو مـن اینـک آمـدم ، بـاش امــان کــی یافــت آن گــرگ دغــل بــاز کــه بــا روبــه کنــد گــرگ آشــتیســاز چنـــان آن دلـــو او را زود مـــیبـــرد، کــه گفتــی بــاد صرصــر دود مــی بــرد همـی تــا گــرگ را در چـه خبـر بــود، نگــه مــیکــرد روبــه بــر زبــر بــود چــه درمــان بــود آن گــرگ کهــن را، کـه درمـان نیسـت درد ایـن سـخن را چو در چاه اوفتـاد آن گـرگ بـدخوی، رهـــایی یافـــت روبـــاه ســـخنگوی تنت چـاهی اسـت جـان در وی فتـاده ز گــرگ نفــس از ســر پــی فتــاده بگو تـا جـان بـه حبـل الله زنـد دسـت توانــد بــوک زیــن چــاه بــلا رســت » (عطار نیشابوری، ١٣٨٨، الف : ٢١١)."