چکیده:
بحث خلود و جاودانگی در ادامه حیات و زندگی پس از مرگ، از مباحث مهم و بنیادین ادیان الهی بهشمار میرود. این مسئله با رویکردهای فلسفی، کلامی، عرفانی و قرآنی مورد توجه اندیشمندان مذهبی بهخصوص علما و عرفای مسلمان واقع شده است. با توجه به اینکه حکمت متعالیه صدرایی بی ارتباط با عرفان اسلامی نبوده و در ساختار کلی اش بخشی را وامدار اندیشههای عرفانی است، این پژوهش درصدد است تا اندیشه ملاصدرا، حکیم مسلمان را در باب خلود، بهخصوص پیرامون خلود در عذاب، با آرا و افکار مولوی، عارف شهیر و نامی جهان اسلام مقابل و برابر گذارد. آنچه در این پژوهش به شیوه تحلیلی - توصیفی معلوم شده، این است که بیشتر معتقداتی که ملاصدرا دراینباره - بنابر مشربی فلسفی - آنها را در قالب استدلالات برهانی تصویر می کند، دارای سابقه قبلی و صورتی لطیف و متمثل و متخیل در قالب اشعاری عالی، در آثار مولانا هستند. البته در این میان مواضع مخالف نیز وجود دارد که در متن بدان اشاره خواهد شد.
As one of the most important and fundamental concepts in the divine religions، eternity and immortality after death has always been paid too much attention by religious thinkers mainly Muslim scholars and mystics from philosophical، mystical ،theological، and Quranic approaches. Since Mulla Sadra''s transcendent theosophy is not far from Islamic mysticism and even some parts of its general framework have so much been affected by mystical thoughts، this paper seeks to compare Mulla Sadra''s thoughts، especially focusing on dwelling in agony، with those of Mawlana''s. What being found out by means of a descriptive - analytical method is that most of Mula Sadra''s philosophical beliefs، having been illustrated in a logical framework، had been mentioned in Mawlana''s figurative and imaginative poems. That is to say that in this regard، also، some opposing attitudes exist which are mentioned in the text.
خلاصه ماشینی:
"اما برخلاف آنچه از نسبت نفس و دوزخ (نسبت جزء و کل) انتظار میرود، مولانا هم براساس مبانیای که عذاب را منقطع میداند و در ادامه این نوشتار از آنها یاد میشود و هم در ابیاتی بهصراحت از زوال ناریت نفس و تبدل آن به نور یاد میکند؛ چنانکه میگوید: اندک اندک آب بر آتش بزن تا شود نار تو نور ای بوالحزن تـو بـزن یا ربنـا آب طهــور تا شود این نار عالم جمله نور (مولانا، 1382، دفتر اول، بیت1334-1333) در فرازی دیگر درباره تبدل نار میگوید: نار شهوت را چه چاره نور دین نورکــم اطفـاء نارالکافــرین چه کشـد این نار را نور خـدا نـور ابراهیــم را سـاز اوستا تا زنـار نفـس چون نمرود تو وارهد این جسم چون عود تو (همان، بیت3702-3700) مولانا نور دین، نور خدا، تقوا و نور مؤمن را تبدیلکننده و به تعبیری اطفاکننده نار نفس میداند و ابیاتی اینچنین در باب تبدل نار نفس در مثنوی زیاده از حصر است.
از این گذشته، مولانا با وجود این سنخیت که برمبنای آن عدم خلود در عذاب، بلکه عدم عذاب استشمام میشود، گویی تنها دنیا را سرای تغییر و امتحان و توبه نمیداند و برای عذاب نار در آخرت نیز کارکردی تنبیهی قائل است؛ چنانکه میگوید: نار از آن آمد عذاب کافران که حجر را نـار باشـد امتحان (مولانا، 1382، دفتر اول، بیت3601) «حجر» در مصرع دوم بهمعنای سنگ و استعاره از کافران است و به آیه «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة أو أشد قسوة» (البقره، 74) اشاره دارد (شهیدی، 1376، ج4، ص181).
آنچه درخور توجه و اهمیت است و نباید از نظر دور داشت اینکه، مولانا و صدرالمتألهین شیرازی در خداشناسی و فلسفه هستی به اصول و مبانی عقلی و نقلیای رسیدهاند - اگرچه مبانی نقلی آنها نیز در جای خود پشتوانه عقلی یافته است - که موجب گردیده است آندو - همانند بسیاری دیگر از اهل اندیشه - آیات دال برخلود در عذاب را - برخلاف آیات خلود در بهشت و نعیم آن - به تأویل برند."