چکیده:
مفهوم «رابطه» یکصد و پنجاه سال پیش هرگز به معنای امروزی بهکار نمیرفت. با این وجود، مفاهیم جانشین آن از قبیل «انس» در نهج البلاغه بهکرات آمده است که هریک از آنها بیانکننده اصناف و مراتب رابطه اعم از رابطه انسان و خدا و سایر رابطههایند. در زمینه روابط انسان، در مجموع با چهار رابطه مواجهیم: رابطه انسان با خدا، خودش، انسانهای دیگر و طبیعت. هریک از این روابط هم در پنج ساحت وجودی انسان تحقق مییابند که در مجموع بیست نوع رابطه را دربر میگیرد که یکی از آنها، رابطه عقیدتی - معرفتی انسان و خداست. این رابطه شامل روابط بندگی، خلیفگی، عاشقانه و همکاری است که روابط اول و سوم و دوم به ترتیب از بسامد بالایی در نهج البلاغه برخوردارند. اما رابطه همکاری به آن شکلی که در ادیان خاور دور نظیر دائویی (Taoism) مطرح است، در نهج البلاغه طرح نشده است؛ اما در عین حال، خدا و بنده همکاری میکنند تا رفتارهای انسان بهتر و به کمال خود نزدیک شود.
The word Relation is a new concept that did not used in its today`s meaning one hundred and fifty years ago. In spite of this situation، its substitute concepts like friendliness is used in Nahj ul-Balāghah many times and each of them express varieties & places in general relation between human and God and other relations. On the whole، we face four relations: human relation with God، himself and other humans and nature. Also these relations fulfill in five eras that contain twenty relations that one of them is relation of ideological-cognitive of human. This relation contains relations of slavery; succession; lovely and cooperation. Among relations، relation of first and third and second are high respectively frequency in Nahj ul-Balāghah but cooperation relation is not discussed in Nahj ul-Balāghah like that in near and far east religion like Taoism but God and slave cooperate to improve behavior of human and approach to its perfection.
خلاصه ماشینی:
"اما سؤال اصلی این نوشته آن است که ماهیت رابطه انسان و خدا در نهج البلاغه چیست؟ بهنظر میرسد بررسی دقیق این سؤال میتواند ابعاد گوناگونی داشته باشد که شاید تاکنون بهطور دقیق مورد بررسی قرار نگرفته باشد که در نهایت عدم توجه به آن، امروزه زمینهساز مسائل، بلکه بحرانهایی شده است؛ به این صورت که دراثر عدم شناخت اصناف رابطه با خدا، شماری از انسانها رفتهرفته رابطه با خدا را از زندگیشان حذف کردهاند و این امر آدمیان را دچار بحرانهایی از قبیل تنهایی (بنگرید به: قنبری، 1390، ص98-97) و بیمعنایی ساخته است؛ چنانکه و تحقیقات انجامشده نیز مؤید این ادعا هستند (ر.
با وجود آنکه کلمه عشق یک بار و آن هم به معنای منفی در نهج البلاغه بهکار رفته - چنانکه دیده را کور، دل را بیمار و گوش را کر میکند و باعث میشود خواهشهای نفسانی بر عقل چیره و جان انسان شیفته دنیا شده و در نتیجه برده و بنده آن شود (نهج البلاغه، خطبه109، ص160) - اما بهجای آن، واژگان جانشینی نظیر محبت و انس استفاده شده که همین معنا را دربر دارند.
نتیجه در یک نگاه فراگیر و عمیق به رابطه عقیدتی - معرفتی میان انسان و خدا در نهج البلاغه، چنین برمیآید که در مبحث معناشناسی رابطه با وجود عدم کاربرد این مفهوم در معنای متأخرش، برای توجه به ایجاد آن میان انسان و خدا از مفاهیمی چون انس، محبت و ابزارهایی چون نماز، ذکر، دعا و سایر اصناف نیایش در یک گفتمان معنایی استفاده شده است."