چکیده:
به باور هوسرل تحت تاثیر علم گالیله ای، جهان عینی علم که در اندیشه انسان غربی جدید به عنوان واقعیت قلمداد می شود، جانشین زیست جهان یعنی جهان تجربه مشترک شده است. هوسرل از یک سو در مخالفت با نظر عینی بر جهان تاکید می کند که زیست جهان «بنیاد معنی» تفکر علمی و حوزه بداهت های اولیه است. از سوی دیگر به نظر او نتایج علمی برای زیست جهان اعتبار دارند و به ساختار زیست جهان افزوده می شوند. ابتدا هوسرل در بستر نقادی علم عینی مفهوم زیست جهان را مطرح می سازد، اما با توصیف زیست جهان ذهنی- نسبی که خودش علوم را در بر می گیرد، دیگر زیست جهان نمی تواند موضوعی جزئی درون مساله عام علوم عینی باقی بماند. از زیست جهان ذهنی- نسبی ساختارهای نامتغیر و مشترکی انتزاع می شود که آپریوری کلی زیست جهان را آشکار می سازند. بنابراین زیست جهان که در ابتدا به عنوان مساله ای جزئی و فرعی درون مساله عام علم عینی یعنی در نقش اساسی این علوم ظاهر می شود، در نهایت به تعبیر هوسرل، به مثابه مساله حقیقی و کلی برای فلسفه آشکار می گردد. این نوشتار تلاش می کند که از چشم انداز تحلیل نسبت زیست جهان و علم، مفهوم زیست جهان به عنوان مساله حقیقی و کلی را نشان دهد.
خلاصه ماشینی:
هوسرل در آغاز بخش سوم بحران ، در بستر نقادیش از کانت می نویسد: مسلما از همان آغاز در طرح پرسش به شیوه کانتی ، جهان زندگی پیرامونی روزمره از پیش موجود فرض می شود، جهان پیرامونی ای که همه ما (حتی من که اکنون در حال فلسفه ورزی هستم ) در آن به نحو آگاهانه موجود هستیم ؛ در اینجا علوم نیز به مثابه امور واقع در 3 این جهان با دانشمندان و نظریه های آنها وجود دارند .
Buckley 1992: 95-97 بنابراین اگر مسأله هوسرل در خصوص بنیان علم عینی در ابتدا به عنوان مسأله نسبت اساسی میان مفهوم علمی و شهود ماقبل مفهومی صورت بندی شده بود، در طول تاملاتش به مسأله نسبت اساسی میان جهان انتزاعی نظریه عینی و جهان انضمامی ، تاریخی زندگی سوبژکتیو که در آن پراکسیس نظری تنها یکی از حالت های پراکسیس بشری است دگرگون می شود.
Husserl: 140 «اگر به دنبال آنچه صوری و عمومی است ، آنچه که در همه تغییرات نسبی زیست جهان ثابت و بی تغییر باقی می ماند می گردیم ، ناگزیر به تنها چیزی که در زندگی معنای سخن گفتن درباره جهان را برای ما تعیین می کند برخورد می کنیم ؛ جهان عالم چیزها است که درون صورت جهانی مکان - زمان توزیع شده اند و به دو معنا "دارای وضع " هستند (بر حسب وضع مکانی و وضع زمانی ) - یعنی موجودات مکانی - زمانی .
بنابراین زیست جهان که در ابتدا به عنوان «مسأله ای جزئی و فرعی درون مسأله عام علم عینی » یعنی در نقش اساس این علوم ظاهر شد، در نهایت به تعبیر هوسرل به مثابه «مسأله حقیقی و کلی برای فلسفه » آشکار می گردد.