چکیده:
چنانکه برخی گفتهاند، مفهوم «فرهنگ»، یکی از دشوارترین و در عین حال مهمترین مفاهیم علوم انسانی است. این مفهوم، در غرب مسیری پرفراز و نشیب را پیموده و همچنان با ابهاماتی روبهروست، و مبتنی بر مبانی و زمینههای تاریخی گوناگون، برداشتهای متعددی از آن صورت میگیرد. با توجه به اهمیت این مفهوم در ادبیات دینی جمهوری اسلامی، تأمل و تدقیق در آن ضروری به نظر میرسد. ازاینرو، در این مقاله پس از تبیین شکلگیری مفهوم فرهنگ در فرانسه، آلمان، بریتانیا و روسیه، با روشی تاریخی، به بازسازی آن در فضای حکمت متعالیه که به اعتباری مبنای نظری انقلاب اسلامی و رهبران آن است؛ پرداختهایم. این کار از طریق برهان منطقی صورت پذیرفته است. از این نگاه، انسانها از طریق اتحاد با مراتب مجرد هستی، به صورت جمعی؛ و تجلی دادن آن معانی در رفتار و آداب خود، فرهنگ را شکل میدهند که همان صورت تنزلیافته معنا به عرصة فهم عمومی و رفتارهای مشترک و کنشهای اجتماعی است.
Some scholars argue that the concept of "culture" is one of the most difficult and yet most important concepts of the human sciences. This concept has undergone many changes in the West، and it is still a source of ambiguity، and based on various principles and historical contexts، it has several interpretations. Given the importance of this concept in the religious literature of the Islamic Republic، considerable attention should be given to it. Therefore، explaining the development process of the concept of culture in France، Germany، Great Britain and Russia، this paper، through a historical method، seeks to modify the concept of culture within the context of transcendental philosophy which is regarded as the theoretical basis of the Islamic Revolution and its leaders' view. This task has been accomplished on the basis of a rational argument. According to this viewpoint، through their unity collectively with the degrees of existence and manifesting these meanings in their behaviors and decorum، people create the culture which represents a retrograde step of meaning to common understanding and shared behaviors and social actions.
خلاصه ماشینی:
"بدینترتیب، با توجه به مبانی حکمت صدرایی – بهویژه اصالت وجود و تشکیک وجود- باید گفت آنچه ذاتی ماهیت حیوانی است، همان مراتبی از وجود اوست که در آن، دو بعد ادراکی و تحریکی، خود را به صورت «حساس» و «متحرک بالاراده» نشان میدهند؛ و میتوان نام این مرتبه را «غریزه» گذاشت.
گاهی علم وجود دارد، اما عقل نیست؛ چنانکه امیرمؤمنان( میفرماید: «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ینفعه» (نهجالبلاغه، ح 107)؛ یعنی میتواند عصاره قضیه علمی را به قلب خود گره نزند (اسرا: 102) و به آن معتقد نشود و ایمان نیاورد (جوادی آملی، 1388الف، ج 6، ص239)؛ اما اگر پس از اتحاد علمی انسان با حقایق در مرتبة عقل نظری، عقل عملی و بعد گرایشی او نیز با آن متحد شد، «ایمان» پدید میآید.
انسانیت انسان، مخمور (ابنابی جمهور، 1405ق، ج 4، ص98) به این دو فطرت است و او برای باقی ماندن در مرتبه انسانی، باید دیگر مراتب طبیعی و حیوانی خود را به وسیله آن تدبیر کند؛ اما اگر فطرت، متوجه طبیعت شد و محکوم به احکام آن گردید و محجوب از روحانیت و عالم اصلی خود شد، مبدأ جمیع شرور و نقصها و منشأ جمیع شقاوتها و بدبختیها خواهد بود (موسوی خمینی، 1378، ص75).
این مفهوم که هنوز واژهای برای اشاره به آن وجود نداشت، بهتدریج با معنای اجتماعی بودن انسان نیز مخلوط شد و در نهایت واژة culture در مقابل آن قرار گرفت که متضاد nature بود."