چکیده:
جریان چپ از دوران مشروطه تا انقلاب اسلامی بهعنوان جریانی مطرح در عرصهی سیاسی- اجتماعی ایران حضور داشت. این جریان در دوران حکومت پهلویها که بهعنوان "دگر" محسوب میشد، تحت سرکوب و فشار شدید نظام سیاسی حاکم بود و در سالهای منتهی به رخداد انقلاب 1357 نیز بهرغم پیشینهی طولانی مبارزاتی نتوانست خود را به گفتمانی غالب تبدیل نماید. دیالکتیک روشنفکران ایرانی و نقش آنان در انتقال دالهای شناور از یکسو و قدرت استیلای گفتمان اسلام انقلابی و توانایی بالای آن در جذب دالهای شناور گفتمان چپ ایرانی از مهمترین علل ناکامی جریان چپ در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تلقی میشود. ازآنجاکه در این پژوهش از دو گفتمان چپ و اسلامگرایی سخن به میان میآید، چارچوب نظری تحلیل گفتمان به دلیل قابلیت بالای آن جهت تبیین موضوع پژوهش انتخاب گردید. برای رسیدن به این هدف، این پژوهش در پی آن است که برای پرسش ذیل، پاسخی مناسب بیابد: چرا جریان چپ بهرغم حضور طولانی در عرصهی مبارزاتی تحولات سیاسی ایران پس از مشروطه، نتوانست به گفتمانی غالب در رخداد انقلاب اسلامی ایران تبدیل شود؟ برای پاسخ به پرسش مذکور، این پژوهش، انگاره ذیل را به سنجش میگذارد: " قدرت استیلای گفتمان اسلامی با پتانسیلی که در خود داشت، دالهای شناور گفتمان چپ را در خود جذب و مانع از ظهور گفتمان چپ بهعنوان گفتمان برتر در جریان انقلاب1357 گردید".
خلاصه ماشینی:
"به حاشیه رانده شدن جریان چپ در ایران چند پرسش کلیدی را مطرح میسازد: دلایل چنین شکست گستردهای چه بود و چرا جنبش چپ نتوانست Genealogy پیش یا در جریان انقلاب سال 1357 قدرت سیاسی را به دست آورد؟ به عبارتی، چرا جریان چپ نتوانست گفتمانی فراگیر و قابلفهم و منطبق با جامعه و هویت ایرانی- اسلامی ارائه دهد و خود را به گفتمانی غالب تبدیل نماید؟ برای یافتن پاسخی مناسب به پرسشهای مذکور در این بخش سعی شده تا به علل ناکامی جریان چپ از دو منظر نگریسته شود: اول) سنت دیالکتیک روشنفکران ایرانی و دوم) قدرت استیلای گفتمان اسلامگرایی.
جدا از روشنفکران، جریانهای سیاسی با استفاده از نقدها و حملههایی که جریان بازگشت به خویشتن و گفتمان اصالت مطرح میکردند توانستند هم علیه حکومت شاه دست به مبارزه بزنند و هم با حمله به جریانهای چپ و حتی لیبرال، آنان را ادامهدهندهی مدرنیسم غربی قلمداد کنند و نوک پیکان حملهی خود را متوجه آنان نمایند و بسیاری از دالهای گفتمان آنها را جذب و در قالب گفتمان اصیل اسلامی که داعیهی آن را داشت بریزند و آن را بهعنوان الگویی متعالی برای توده، تبیین نمایند.
حتی جدای از روحانیت، روشنفکرانی همچون علی شریعتی هم با استفاده از مفاهیم، شخصیتها و جنبشهای دینی که مردم ایران فهم نسبتا مناسبی از آن داشتند، توانستند موجی از بیداری و حرکت را در میان تودهی مردم به راهاندازند که نهتنها گفتمان چپ، بلکه دیگر گفتمانهای ملی و لیبرال هم نتوانستند در مقابل آن ایستادگی کنند و درنهایت این گفتمان اسلامی بود که توانست هژمونی خود را تثبیت نماید."