چکیده:
فیلسوفان و زبانشناسان از دیرباز درباب مفاهیم دال و مدلول تأمل کردهاند؛ اما با آغاز قرن بیست، مطالعات زبانی بهطور عام و مفاهیم دال و مدلول بهطور خاص عمقم و گسترش چشمگیری یافتهاند. در سنت ما نیز اگرچه اندیشمندان به مسئلة زبان توجه کردهاند، کمتر کسی از وجهی زبانشناختی آن را بررسی است. ناصرخسرو را از معدود اندیشمندانی یافتیم که تلاش کرده است ماهیت دال و مدلول و نسبت میان آنها را ازمنظری زبانشناسانه بررسی کند. وی با انتخاب نام و نامدار برای دال و مدلول، آنها را قراردادی میداند و به نحوة تکوین حتی خود مدلول یا نامدار نیز توجه میکند. در این مقاله، با نقبی گذرا به دیدگاه سوسور دربارة ماهیت دال و مدلول، این فرضیه را ارزیابی میکنیم که آیا ممکن است دیدگاه ناصر خسرو در این زمینه در چرخة مطالعات زبانشناختی امروزی وارد شود یا نه.
خلاصه ماشینی:
"دانستیم که ناصرخسرو در بخشی باعنوان «سخن اندر دلیل و مدلول»، نسبت های امکانپذیر میان دال و مدلول را بررسی و به گونه ای طرحی از تبیین نشانه شناسی به طور عام را پایه ریزی کرده است ؛ کاری که سوسور نیز بر آن تأکید کرده است و زبانشناسی را تنها بخش محدودی از دانش نشانه شناسی به طور عام می داند٢٠ (صفوی، ١٣٨٢: ٢٤؛ ١٦ :٢٠١١ ,Saussure ؛ ,Saussure .
٨. دال و مدلول در اندیشة ناصرخسرو و سوسور سوسور اشاره می کند که چرخة دلالت زبانشناختی از مدلول به دالی است که هردو سوبژکتیو٢١ و وابسته به ساختار ذهن هستند؛ بنابراین ، این گونه نیست که مدلول زبانشناختی در جهان بیرون تقرر داشته باشد (صفوی، ١٣٨٢: ٩٦؛ ٩٨ :١٩٩٧ ,Saussure؛ ٦٦ -٦٥ :٢٠١١ ,Saussure).
به نظر می آید که ناصرخسرو هم دال و هم مدلول را قراردادی و آفریدة انسان می داند: «باطن و ظاهر که یکی دلیل و دیگر مدلول و هردو آفریدگانند و بر یکدیگر بهم جنسی دلالت کنند» (ناصرخسرو، ١٣٨٤: ٧)؛ یعنی دال و مدلول هردو امری غیرذاتی و غیرجوهری هستند و نسبت میان آنها نیز حاصل قرارداد و اختیار است .
٩. نتیجه گیری طرح مسئلة دال و مدلول ازسوی ناصرخسرو با توجه به دورهای که در آن می زیسته است ، به خودیخود از اهمیت ویژهای برخوردار است ؛ ولی مهم تر این است که وی در ساحتی فلسفی - معرفت شناختی ، وجوه تقرر و تحقق لایه های گوناگون زبان را بررسی می کند."