چکیده:
مبحث زبان دین به عنوان یکی از شاخه های فلسفه دین در قرن معاصر، در فلسفه غرب،
دارای جایگاه ویژه ای است. به طور کلی، فیلسوفان دین در تحلیل زبان دینی، قایل به
دو دیدگاه هستند:
1. دیدگاهی که گزاره های دینی را صرفا ناظر به ارزش ها، اعمال و بیان احساسات
دیندار می داند (غیر شناختاری); مانند نظریه «زبان نمادین» تیلیخ، نظریه «شعری»
سانتایانا، نظریه «عمل گرایی» بریث ویت، نظریه «اسطوره ای» کاسیرر و نظریه
«بازی های زبانی» ویتگنشتاین.
2. دیدگاهی که گزاره های دینی را ناظر به واقع و توصیفگر واقعیت ها می داند
(شناختاری); مانند نظریه متفکران اسلامی، نظریه «تمثیل» آکوییناس، نظریه
«تحقیق پذیری اخروی» جان هیک، نظریه «ابطال پذیری و معناداری» بازیل میچل.
نهایت اینکه زبان دینی صرفا دارای یک کارکرد خاص نیست، بلکه ترکیبی از زبان های
متعدد است.
خلاصه ماشینی:
"»([4]) به دلیل آنکه پرداختن به تحلیل و بررسی دو نظریه رقیب در باب «زبان دینی» و مسائل و زیرمجموعه های مربوط به آن دو مسبوق به بحث «معناداری و بی معنایی» زبان دینی است، ضروری است پیش از ورود به بحث نظریه های معناداری و بی معنایی، به بیان یک نکته اساسی پرداخت که در کنار گزاره های تجربی، گزاره های دینی و در دایره ای گسترده تر، گزاره های مابعدالطبیعی را چگونه می توان توجیه کرد؟ بدین معنا که در طول تاریخ فلسفه دین با این رویکرد، ابتدا بحث از معناداری و بی معنایی گزاره ها مطرح شد و با حضور اثبات گرایی منطقی، این ادعا بیان گردیده که با توجه به اصل تحقیق پذیری تجربی، که در واقع معیار اثبات گرایان برای سنجش معناداری گزاره ها بود، عموما بر گزاره های مابعدالطبیعی که تن به این معیار نمی دادند، برچسب و مهر بی معنایی و مهمل بودن زده شده و آنچه در حیطه گزاره های معنادار قرار داشته صرفا گزاره های تجربی بوده است.
لازم به یادآوری است که هیچ یک از این دیدگاه ها بیان کننده کامل زبان دینی نیست; زیرا نمی توان صرفا زبان دینی را «شناختاری» و یا «غیر شناختاری» دانست و ادعا کرد: زبان گزاره ای دینی ـ برای مثال ـ نمادین، تمثیلی یا واقع نماست، بلکه زبان دینی به دلیل متعالی بودنش، در درون خویش از زبان های متعددی استفاده کرده است; ترکیبی از زبان های شناختاری و غیر شناختاری است و در نوع خود یک زبان منحصر به فرد است."