چکیده:
از میان آثار صادق چوبک (نویسندة ایرانی) و سعدالله ونوس (نمایشنامهنویس سوری) دو اثر «عروسکفروشی» و «جثة علی الرصیف» شباهت فراوانی با هم دارند. در این مقاله سعی شده است ابتدا موضوع و درونمایة دو اثر به وضوح بیان شود و آنگاه با توجه به مکتب آمریکایی، عناصر ساختاری این دو اثر به صورت تطبیقی مورد تحلیل قرار گیرد. به همین منظور، ساختار روایی دو اثر بر اساس نظریههای روایتشناسان بزرگی چون ویلیام لباو، گرماس و ژرار ژنت در چهار بخش شخصیت، پیرنگ، دیدگاه زمانی و دیدگاه مکانی مورد بررسی قرار گرفته است و در خلال تأمل در عوامل انسجام صوری و معنایی این دو اثر، به بررسی تفاوتها و شباهتهای آنها از نظر موضوع، فضاپردازی، زمان و مکان، طرح و غیره نیز پرداخته شده است. در پایان، علاوه بر نتیجهگیری، از علل قرار گرفتن این دو اثر در زمرة آثار ناتورالیستی، به مثابة گفتمان حاکم بر آن جوامع نیز سخن به میان آمده است.
خلاصه ماشینی:
"نمودار 1) طرح داستان عروسکفروشی نمودار 2) نمایشنامة جنازهای بر پیادهرو همانگونه که از تحلیل پیرنگ دو اثر برمیآید، پیرنگها شباهت زیادی با هم دارند و کنشها در آن مشابه است و بر روی الگوی فرایتاگ، در نقاط مشابهی قرار گرفتهاند، با این تفاوت که در داستان عروسکفروشی، اوج و کشمکش در یک سوم پایانی قرار دارد، اما در جثة علی الرصیف، پاسخ به کشمکش و گرهگشایی در یک سوم میانی تعبیه شده است.
وی آن شش نقش را معمولا به صورت نمودار زیر نشان میدهد: اعطاکننده (ابر یاریگر: Giver)) هدف (Object) دریافتکننده (ذینفع: Recever) یاریگر(Helper) فاعل (Object) رقیب (Opponent) بر اساس الگوی گرماس، عملگرهای داستان عروسکفروشی اینگونه است: (___ ) رفع گرسنگی پسرک عروسک فروش مرد قصاب، طباخ، نانوا، گدای مرده پسرک عروسک فروشپاسبان عملگرهای داستان «جثة علی الرصیف» نیز بدین گونه است: (____) رفع گرسنگی گدای دوم گدای مرده گدای دوم آقا و پاسبان همانگونه که از الگوی داستانی دو اثر مورد نظر پیداست، در هیچ یک از دو داستان «فرستنده/ ابریاریگر» وجود ندارد و یاریگرها نیز عملا هیچ کاری نمیتوانند یا نمیخواهند برای فاعل انجام دهند، و هدف فاعل در هر دو اثر، رفع نیاز اولیه (گرسنگی) است که در نهایت، رقیب سرسخت آنها (مأموران اجرایی قانون) مانع آنها در رسیدن به هدف خود میشود.
به هر روی، میتوان گفت تنها زمانی که شخصیتها در قالب گفتگو با هم ارتباط برقرار میکنند، دیرش زمان داستان و سخن متوازن است و در جثة علی الرصیف، این توازن ـ که ژنت از آن با عنوان «همدیرش» یاد میکند ـ به مناسب ژانر خود بیشتر به چشم میخورد، چراکه گفتگو باعث میشود زمان داستان و زمان سخن پابهپای هم پیش روند و دیرش داستان و سخن هماهنگ شوند."