چکیده:
دغدغه اصلی مقاله حاضر پاسخ به این پرسش است که فلسفه سیاسی اسلامی را چگونه میتوان فهمید. نگارنده مقاله مدعی است، فهم دقیق فلسفه سیاسی اسلامی در ارتباط با فهم درست سه مؤلفه «فلسفه سقراطی»، «آموزههای اسلامی» و «فلسفه سیاسی» است. تفسیرهای موجود و متناقض فلسفه سیاسی اسلامی ناشی از فهم نادرست و ناهماهنگ سه مؤلفه مزبور است. مقاله حاضر با تفسیر الهی از فلسفه سقراطی و نقد تفسیر الحادی از آن؛ تبیین متعالی از آموزههای اسلامی در مقابل آموزههای صرفا آسمانی و زمینی؛ و تفکیک حقیقتجویی فلسفه سیاسی از واقعیتنگری تئوری سیاسی، به فهم نوینی از ماهیت فلسفه سیاسی اسلامی دست مییابد که زمینه را برای پژوهشهای بعدی فراهم میسازد.دغدغۀ اصلی مقالۀ حاضر پاسخ به این پرسش است کـه فلسـفۀ سیاسـی اسـلامی را چگونه میتوان فهمید. نگارندة مقاله مدعی است فهم دقیـق فلسـفۀ سیاسـی اسـلامی در ارتباط با فهم درست سه مؤلفه فلسفۀ سقراطی، آموزه های اسلامی و فلسفۀ سیاسی اسـت . تفسیرهای موجود و متناقض فلسفۀ سیاسی اسلامی ناشی از فهم نادرست و ناهماهنگ سه مؤلفه مزبور است . مقالۀ حاضر با تفسیر الهی از فلسفۀ سقراطی و نقد تفسیر الحـادی از آن و تبیین متعالی از آموزه های اسلامی در مقابل آموزه های صرفا آسمانی و زمینی و تفکیـک حقیقت جویی فلسفۀ سیاسی از واقعیت نگری تئوری سیاسی به فهم نوی از ماهیـت فلسـفه سیاسی اسلامی دست مییابد که زمینه را برای پژوهش های بعدی فراهم میسازد.
خلاصه ماشینی:
"اندیشمندانی که تصویر دوم یعنی سـقراط و افلاطون متأله را اتخاذ میکنند، نوعا در برقراری رابطۀ میان دو فلسفۀ سیاسی یادشده بـا مشکل محتوایی مواجه نیستند؛ بنابراین در تفسـیر رابطـۀ مـذکور، فیلسـوفان اسـلامی را انسان های آگاه و فهیمی می دانند که بـا انتخـاب و اسـتدلال بـه همـاهنگی آمـوزه هـای سقراطی و آموزه های اسلامی پرداختند و فلسـفۀ سیاسـی بـدیعی را تأسـیس کردنـد کـه همچنان دارای اصالت است )١٣٣١٢٤ .
فیلسوف اسلامی با نگرش بـه آمـوزه هـای اسـلامی سعی میکند به الگوهای مشابه در فلسفۀ سقراطی پی ببرد؛ به عبارت دیگر فرایند مطالعـۀ فیلسوفان سیاسی اسلامی بدین نحو است : در دین اسلام آموزه هایی وجود دارد که وقتی با آموزه های سقراطی (سقراط و افلاطون ) سنجیده میشـود، بسـیار بـا یکـدیگر شـباهت و هماهنگی دارند.
آنچه در مطالعۀ اندیشمندان غربی دربارة نسبت میـان ایـن دو فلسـفۀ سیاسـی مشـاهده می شود، عمدتا حذف یا نادیده گرفتن حد وسط یعنی آموزه های اسلامی است ؛ مثلا، وقتی فارابی دربارة رئیس اول مدینه فاضله سخن مـیگویـد (الفـارابی، ١٩٩٦، بـاب ٢٧-٢٨)، بدین معنا نیست که این بحث صرفا در کتاب هفتم جمهوری افلاطون وجود دارد، بلکه به این معناست که در آموزه های اسلامی، نگاه به رهبری حکومت ، نگـاهی متعـالی اسـت و مباحث افلاطون با این نگاه همخوانی دارد."