چکیده:
راوی (قصهگو) در ادبیات داستانی کسی است که داستان را نقل میکند و این بدان معناست که کلیۀ حوادثی که در داستان نقل میشود به نوعی به راوی مربوط است؛ به طوری که تمام اجزای تشکیلدهندۀ ساختوساز یک داستان به طور غیرمستقیم تحت تأثیر راوی است. راوی در عناصری مثل زمان، توصیف، معرفی شخصیتها، و پیشبرد حوادث پیرنگ نقش مهمی ایفا میکند و بهصراحت میتوان ادعا کرد که بدون راوی هیچ روایتی وجود نخواهد داشت. راوی در ادبیات داستانی از لحاظ جایگاه در داستان و ویژگیهای شخصیتی و خصوصیات فردی به انواع متفاوتی از قبیل «همهچیزدان»، «مداخلهگر»، «اغفالگر»، «قابل اعتماد»، و «غیرقابل اعتماد» تقسیم میشود و هریک از این انواع نشانهها و ابعادی دارد که میتوان از طریق این نشانهها به شناخت راوی دست یافت. از نشانههای راوی «همهچیزدان» میتوان به «توصیف مکان»، «شناسایی شخصیتها»، «خلاصههای زمانی»، و «اظهارات شخصی» اشاره کرد. این پژوهش به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای به بررسی مؤلفهها و ابعاد شناختی راوی «همهچیزدان» در ادبیات داستانی میپردازد. نتایج پژوهش نشان میدهد که هر راوی «همهچیزدان» یک راوی «مداخلهگر» است، ولی هر راوی «مداخلهگر» یک راوی «همهچیزدان» نیست. از طرف دیگر، نمیتوان حکم کرد که راوی سوم شخص (دانای کل) همیشه یک راوی «همهچیزدان» است و گاه دیده میشود که راوی سوم شخص (دانای کل) «همهچیزدان» نیست.
خلاصه ماشینی:
"از عواملی که باعث همه چیزدانی راوی و آشکاری صدای او در روایت داستانی می شود می توان به «توصیف مکان و زمان »، «شناسایی و تعریف شخصیت ها»، «خلاصه های زمانی »، «گزارش آن چه شخصیت ها فکر نمی کنند و نمی گویند» و «بیان اظهارات شخصـی بـه سـه شیوة تفسیر، تعمیم ، و داوری » اشاره کرد ( ;٩٧ :١٩٨٩ ,Rimmon-Kenan ,٢٢٠ :١٩٧٨ ,Chatman ٦٩ :٢٠٠١ ,Toolan).
در نمونة داستانی از جلال آل احمد نیز راوی احوال دگرگـون خـواهرش در دیـدار بـا خواستارش را به کل مردم تعمیم می دهد: اگر او را هم نداشتم چه می کردم ؟ وقتی حال مرا دید که وحشت زده از پله ها پایین می روم گفت : ’خواهر چته ؟ مگه چی شده ؟ مگه همة مردم شوهر نمی کنن ؟‘ و خودش رفت بالا و برای او سیگار برد و دیگر کار تمام بود (آل احمد، ١٣٨٥: ٢٨٨).
همان گونه که مشاهده می شود گاه در ادبیات داستانی (بـیش تـر داستان های اخلاقی و عرفانی ) راوی خارج از فضای داسـتان قـرار دارد و جـایی کـه لازم می بیند در مقام یک راوی همه چیـزدان وارد مـی شـود و بـه قضـاوت مـی پـردازد.
برای مثال ، در قطعة ذیل از داستان «بچة مردم »، نوشـتة آل احمـد، راوی بـا سـؤالاتی کـه از روایت شنو (مخاطب داستان ) می پرسد همواره دربـارة اعمـال خـویش قضـاوت و تـلاش می کند تا با قضاوت کردن خواننده را با اعمال خود، مثل رهاکردن بچه اش ، همراه و این کار خود را توجیه کند؛ اگرچه این داستان دل هر خواننده ای را به رحم می آورد، راوی به دلیـل همه چیزدانی با قضاوت در پی توجیه کار خویش است : خوب من چه می توانستم بکنم ؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچـه نگـه دارد."