چکیده:
یکی از منظومههای پهلوانی تا امروز ناشناختة ادب حماسی ایران زرینقبانامه است که در سه دستنویس موجود از آن با نامهای شاهنامة اسدی، رستم و سلیمان و زرینقبای هفتلشکر معرفی شده است. سرایندة شیعی متن ناشناس است و بنابر قراینی اثر خویش را در عصر صفویان و در شصتسالگی ـ و شاید یکیدو سال پیش و پسـ به نظم درآورده است. داستان منظومه در زمان پادشاهی کیخسرو در ایران و پیامبری حضرت سلیمان(ع) روی میدهد و با آمدن فرستادة سلیمان(ع) به نام زرینقبا، که در پایان معلوم میشود نوة رستم استـ به دربار ایران و دعوت ایرانیان به پذیرش کیش سلیمان(ع) آغاز میشود. بعد از آن روایات متعدد و بسیار متنوعی به شیوة داستان در داستان در 23133 بیت نقل میشود که شخصیتهای اصلی آنها غالبا زرینقبا و دیگر پهلوانان رستمنژاد هستند. ساختار و موضوع این روایات نقالیـ عامیانه است و ناظم ناشناس در عین تأثرات زبانی و بیانی گوناگون از شاهنامه نهایتا منظومهای میانمایه عرضه کرده است که واژهها و گزارههای ویژة نقالی نیز در آن دیده میشود. در این مقاله در هفت بخش، ذیل عنوانها و موضوعهای نام منظومه، سراینده، زمان نظم، موضوع، مأخذ، کیفیت نظم و برخی ویژگیهای سبکی به معرفی این متن تقریبا گمنام و ناشناخته پرداختهایم تا علاقهمندان با یکی از بلندترین منظومههای پهلوانی پس از شاهنامه آشنا شوند.
Zarrin-gabā Nāmeh is one of the unknown epic poems، which has been named Asadi’s Shāhnameh، Rostam and Soleymān and Zarrin-gabāye Haft Lashkar in three different manuscripts. Its Shiite poet is unknown and probably wrote the poem in the Safavid period. The events of the story happen during Keykhosrow’s reign in Iran and the life of Soleyman the Prophet. It begins with the arrival of Zarrin-gabā، Soleyman’s messenger، to Iran to call the Iranians to accept the religion of Soleyman. Zarrin-gabā Nāmehis written in 23533 lines and it is mainly about Rostam and his sons including his grandchild Zarrin-gabā. The structure of these verses is narrative and folkloric.
خلاصه ماشینی:
همان گونه که در بخش «سراینده منظومه » اشاره خواهـد شـد، ایـن اثـر هـیچ ربطی به اسدی توسی ، شاعر و فرهنگ نویس نامدار و صاحب گرشاسپ نامه و لغـت فرس ندارد و آمدن نام او در نسخه های منظومه آن هم با انتساب شـاهنامه بـدو در دو نـسخه بــسیار عجیـب اســت ؛ ولـی دربــاره شـاهنامه نامیــده شـدن منظومــه در دست نویس اساس آن می توان حدس زد که شاید کاتب این نسخه ـ و نیز کسانی که این اثر را «شاهنامه » خوانده و پنداشته اندـ از «شاهنامه » معنای عام کتـابی دربـاره اخبار ملی ، پهلوانی و تاریخی را در نظر داشته اند، نه معنای خاص لفظ را کـه ویـژه اثر فردوسی است .
در تـاریخ ادب حماسی ایران آثاری مانند گرشاسپ نامه ، کوش نامه ، بهمن نامه ، فرامرزنامه ، سام نامه ، برزونامه ، بانوگشسپ نامه ، جهانگیرنامه و شهریارنامه منظومه هایی است کـه در آنهـا نام متن با افزودن واژه «نامه »، به نام شاه یا پهلوانی نسبت داده شده که شخـصیت اصلی این کتاب هاست ، اما درکنار نام و داستان های او، اشخاص و رویدادهای اصـلی و فرعی دیگر هم در آنها دیده می شود.
در حـدود بررسـی هـای نگارنده ، این لغت در گویش خوانساری به معنی «صدا و آواز» بـه کـار مـی رود(رک : آذرلی ، ١٣٨٧: ٢١٠( و اگر احتمالا کاربرد آن فقط منحصر به همین گـویش باشـد، این سؤال پیش می آید که آیا نـاظم زریـن قبانامـه اهـل خوانـسار بـوده و ایـن واژه گویشی را از گفتار محل تولد خود استفاده کرده است ؟ این نکته را هم باید یادآور شد که بعید نیست این سراینده گم نام یکی از نقالان صاحب ذوق و موزون طبع عصر صفوی بوده باشد که ، درکنار داستان گویی ، بخشی از روایت های نقالی و عامیانه زمان را هم به نظم کشیده است .